دکتر حسینعلی اصغریان از دانشآموختگان
اولین دورهی گروه بیوتکنولوژی دکترای پیوسته دانشگاه تهران هستند.
ایشان پس از کسب مدال نقرهی المپیاد جهانی زیستشناسی در سال 78 وارد گروه شدند و
تحصیلات خود را تا مقطع دکتری به صورت پیوسته در گرایش میکروبی ادامه دادند. در
دورهی دکتری تمرکز ایشان بر مطالعات تکاملی در خلیج نایبند بود و در ادامه نیز
برای گذراندن دکترای دوم، رشتهی ژنتیک تکاملی در دانشگاه USC را انتخاب کردند.
در همین حین نیز ارشد آمار زیستی را در همین دانشگاه طی کردند.
دکتر اصغریان پس از آن بهعنوان محقق پستدکتری در دانشگاه UCSF مشغول به کار شدند و به صورت موازی نیز به انجام پروژههای مرتبط در شرکتهایی مانند ProdermIQ و Clear Labs میپرداختند. هماکنون ایشان در شرکت Roche مشغول به کار در حوزهی بیوانفورماتیک هستند.
ExperiMental: از دبیرستان شروع کنیم؛ ممکنه کمی از تجربهی دبیرستانتون و کارهایی که
انجام میدادید، برامون بگید؟ و شما تجربهی المپیاد دارید، این تجربه چه کمکی
بهتون کرد؟
دکتر اصغریان: من
دبیرستان شهید بهشتی (سمپاد) ساری بودم و اون سال دورهی سوم از زمان تشکیل سمپاد
ساری بود؛ بنابراین اونجا جادهصافکن بودیم، همونطور که بعدا هم دورهی اول
بیوتک بودیم (ورودی 78) و به همین ترتیب دورهی اول المپیاد زیستشناسی. مسیرهایی
که ما رفتیم، توی اولین سالهای شروعشون بودند.
دبیرستان خیلی برای من لذتبخش بود. از زمانی که
یادم میاد، احتمالا از دوران راهنمایی، به زیستشناسی و بهطور خاص به ژنتیک علاقهمند
بودم. وقتی که ما راهنمایی بودیم، یک برنامههایی توی سمپاد برگزار میشد بهنام
کارسوق یا همون کارگاه (ورکشاپ). از هرکدوم از مراکز سمپاد امتحانی میگرفتند و
سه نفر از بچههای راهنمایی انتخاب میشدند و میرفتند برای این که سه روز یک جایی
باشند. اونجا تعدادی کنفرانس برگزار میشد و گردش علمی بود و تجربههای جالبی که
توی برنامههای درسی رسمی قرار نمیگرفت.
من سال دوم راهنمایی (و همینطور سال بعدش، سوم
راهنمایی)، از طریق امتحان توی کارسوق زیستشناسی انتخاب شدم. سال دوم راهنمایی،
یکی از کلاسهایی که برگزار شد، آشنایی با مبانی ژنتیک بود و سوم راهنمایی یکی از
کلاسهایی که برگزار شد، آشنایی با اصول بیوتکنولوژی بود. عملا از همون زمان
تصمیمم رو گرفتم؛ چیزی که دوست داشتم بخونم، ژنتیک بود و کاری که دوست داشتم کنم،
بیوتکنولوژی بود. بعدا هم این مسیر عوض نشد. با این که خیلی مسائل و موضوعات دیگه
هم در مسیرم قرار گرفته بود و کلاسهاش برگزار شده بود و
کنفرانسهای زیادی رفتیم، ولی علاقهام دیگه از همون زمان راهنمایی تعیین شده بود.
اطرافیان هم بیتاثیر نبودند؛ من در ساری بزرگ شدم که طبیعت خیلی غنیای داره و
اصولا علاقهام به زیستشناسی از ابتدا برای این بود که به گیاهان و جانوران علاقه
داشتم.
از فعالیتهای دبیرستانم که پرسیدید، یکیاش این
بود که یک کلکسیون بزرگ حشره و عنکبوت داشتم و گاهی هم چیزهای دیگه جمع میکردم.
مهمترین کاری که بیرون از مدرسه میکردم، همین بود. همیشه توی کیف یا جیبم قوطی
فیلم خالی داشتم که اگه حشرهای چیزی پیدا کردم، بگیرم و بندازمش توی قوطی، و بعد
خونه که رفتم خشکش کنم و نگهش دارم. برای گیاهها هم همینطور؛ یک هرباریوم شخصی
کوچولو برای خودم داشتم و هرچی گیاه جدید پیدا میکردم، لای کتاب خشکش میکردم و
نگهش میداشتم. یک تعدادی کتاب و جزوهی قدیمی هم بود که از بستگان و آشنایان
گرفته بودم و با کمک همون، تا جای ممکن سعی میکردم گیاه و جانوری که جمع کرده
بودم، شناسایی هم کنم. اینترنت اون زمان به شکل الان وجود نداشت؛ یعنی توی دنیا
وجود داشت، ولی اصلا در ایران به اون صورت نیومده بود که شما بتونید عکسی بگیرید
با موبایل و آپلودش کنید و بعد گونه رو شناسایی کنید. همه چیز روی کاغذ بود. کتاب
رو باز میکردید و سعی میکردید اون موجود رو شناسایی کنید. غیر از کارهای مدرسه،
تجربهی دبیرستان من اینها بود. خیلی هم خوش گذشت و خیلی لذت بردم از اون کارهام.
البته بعد از این که رفتم دانشگاه، مادرم دیگه خیلی خوشحال بود که بهش اجازه داده
بودم اونها رو بریزه دور؛ چون داشتند خراب میشدند و ضمنا خیلی هم جا گرفته بودند
و غیر از من هم کسی خیلی از بوی حشره و عنکبوت و اینها توی خونه خوشش نمیاومد. اما خیلی تجربهی زیبایی بود.
در مورد المپیاد هم که پرسیدید، بله من دوم
دبیرستان که بودم، توی المپیاد ریاضی شرکت کردم و مرحلهی اولش رو قبول شدم. ریاضی
رو دوست داشتم اما هیچوقت ننشسته بودم بهطور جدی بخونم. سوم دبیرستان که بودم
توی المپیاد شیمی شرکت کردم، برای این که المپیاد زیستشناسی اون موقع هنوز وجود
نداشت و تنها المپیادی که بچههای تجربی میتونستند شرکت کنند، المپیاد شیمی بود.
شرکت کردم و تا مرحلهی دومش قبول شدم و جزء چهل نفر کشوری شدم ولی توی تیم نرفتم؛
بنابراین برگشتم و شروع کردم به خوندن کنکور سال پیشدانشگاهیم. آذرماه سال پیشدانشگاهی
بود که اعلام کردن ایران برای اولین بار قراره توی المپیاد زیستشناسی شرکت کنه.
من هم با خودم گفتم خیلی خب، الان دیگه وقتشه. من این همه مدت زیستشناسی خوندم و
بهش علاقهمند بودم، الان دیگه وقتشه که برم و پیاش رو بگیرم.
امتحان مرحلهی اول بهمنماه برگزار شد؛ با اون
امتحان تستی، مستقیما چهل نفر انتخاب شدند. فروردین سال آیندهاش، دورهی چهلنفرهی
ما، توی دو روز برگزار شد. روز اول امتحان تئوری و روز دوم امتحان عملی بود. بعد
از اون دو روز، از دورهی چهلنفره، شش نفر به عنوان تیم ملی انتخاب شدند. یک ماه
بعدش هم با یک امتحان دیگه از اون شش نفر، چهار نفر انتخاب شدند برای تیم جهانی و
تیرماهش رفتیم برای شرکت در المپیاد جهانی. کل دورهی آموزشی دو ماه بود و ما طلای
کشوریمون رو دوماه قبل کنکور گرفتیم. اون روز، که نوزدهم، بیستم فروردین بود، اگه
طلا نمیگرفتیم باید دوماه بعدش میرفتیم و کنکور میدادیم. این تجربهی من از
دبیرستان و المپیاد بود که اولین دورهای هم بود که ایران میرفت المپیاد جهانی.
هم خیلی جالب بود و هم خیلی عجیب بود؛ چون کسی نمیدونست چی باید آموزش بده دقیقا.
یک سرفصلهایی از المپیاد جهانی وجود داشت ولی دورهی اول خیلی آزمایش و خطا بود،
اما با این وجود نتایجمون هم خیلی بد نشد.
وقتی که برگشتیم، من کاملا میدونستم که انتخابم
بیوتکنولوژیه. سازمان سمپاد یک مجلهای منتشر میکرد و توی اون مجله -که از سالها
پیش من میخوندم و دنبالش میکردم- بحث دانشگاه استعدادهای درخشان بود. یعنی ابتدا
قرار بود که دورههای دکترای پیوسته اصلا در یک دانشگاه جداگونهای باشند. قرار
بود اسمش دانشگاه استعدادهای درخشان باشه و دورهی پیوستهی بیوتکنولوژی و ریاضی و
فیزیک و علوم پایه براش پیشبینی شده بود. بعد دیدند که از لحاظ امکانات مورد
نیاز، تاسیس یک دانشگاه جدید شدنی نیست و تصمیم گرفتند که اون برنامهی آموزشی رو
به یک دانشگاه داوطلب بسپارند. بیوتکنولوژی اولین برنامهای بود که تدوین شد، و به
دانشگاه تهران پیشنهاد شد. دانشگاه تهران و دانشکدهی علوم هم قبول کردند که این
دوره رو برگزار کنند و اینطوری بیوتکنولوژی در دانشگاه تهران پا گرفت؛ ولی در
ابتدا قرار بود که این برنامهها برای دانشگاه سمپاد باشه.
من واقعا به پزشکی علاقهای نداشتم، به دندونپزشکی
و چیزهای دیگهای که بچههای تجربی بعضا انتخاب میکنند هم همینطور. اگر
بیوتکنولوژی نبود، احتمالا میرفتم سراغ یک رشتهای مثل سلولی-مولکولی که بعدش
بتونم مسیری شبیه مسیری که الان رفتهام، ادامه بدم. این داستان من از زمان
دبیرستان بود تا وقتی که رسیدیم به دانشگاه تهران.
ExperiMental: از اونجایی که شما گفتید که علاقه داشتید
و با اطلاعات خیلی دقیقی بیوتکنولوژی رو انتخاب کردید، موقع ورود به این رشته،
آیندهی خودتون رو چهطوری ارزیابی میکردید؟
دکتر اصغریان: خیلی مشخص
نبود. چون سالبالاییای وجود نداشت که ببینیم آینده چه شکلیه! یعنی همهچیز تصور
بود. آیندهی ما هم چیزهایی بود که توی کتاب و مقاله و جاهای مختلف خونده بودیم و
شنیده بودیم. البته میدونستیم چه کاربردهایی وجود داره؛ مثلا الان برای کووید، واکسن mRNA ساخته شده و من یادمه
دبیرستان که بودم، توی مجلهی اطلاعات علمی، اولین بار یک مقاله خوندم راجع به واکسنهای
نوکلئیکاسید و واکسنهای DNA و RNA.
البته RNA
نبود و اون مقاله بهطور خاص دربارهی واکسنهای مبتنی بر DNA بود. این کاربردهای بیوتکنولوژی رو میدونستیم، یا مثلا کاربردهاش در درست
کردن پادتن نوترکیب و یا تمیزکردن محیطزیست رو میدونستیم، ولی این که واقعا ما خودمون
قراره چه کار کنیم و توی کدوم مسیرش بریم، در اوایل ورودمون چیز مشخصی نبود.
در دانشگاه دیگهای هم دورهای به نام
بیوتکنولوژی وجود نداشت. دانشگاه شریف توی دانشکدهی مهندسی شیمی، گرایش فوقلیسانس
و دکترای بیوتکنولوژی رو داشت که بیوتک صنعتی بود؛ یعنی Bioprocess Engineering.
غیر از اون، افرادی بودند که کار کاربردی در زیستشناسی میکردند و میشد گفت که
که کار بیوتک میکنند، ولی چیزی با عنوان بیوتک وجود نداشت و مسیر و آیندهی مشخصی
هم وجود نداشت؛ منتهی ما علاقه داشتیم به این که کار پژوهشی کنیم و میخواستیم در
این حوزه باشه، میخواستیم در حوزهی بهکارگرفتن دانش زیستشناسی برای کاربرد
عملی باشه که خب میشه بیوتکنولوژی؛ در این حدش معلوم بود. اما معلوم نبود که میخواستیم
ایران بمونیم یا مهاجرت کنیم. معلوم نبود که
بعد از لیسانس چه گرایشی میخواستیم انتخاب کنیم و یا بعدا کجا کار کنیم.
من شخصا فقط به این دلیل اومدم بیوتک که به این
موضوع علاقه داشتم. کسانی که میرن پزشکی خیلی آیندهی معلومی داشتند، یعنی حداقل
گزینههاش معلوم بود. برای ما اینطوری نبود و مسئلهای هم نبود برامون این معلوم
نبودن! یعنی یک قسمت از هیجان قضیه اینه که معلوم نیست؛ بنابراین تو میتونی
انتخاب کنی و آینده رو به میل خودت شکل بدی و بسازی.
ExperiMental: حالا شما خودتون
از این آیندهای که شکل دادید راضی هستید؟
یعنی راضی هستید که اومدید بیوتک؟
دکتر اصغریان: این دوتا سوال
خیلی متفاوته. من اول به اون قسمت آسونترش جواب میدم، که آیا راضیام از این که
اومدم بیوتک یا نه؛ صد درصد و بدون تردید بله. اگر من بخوام صد بار دیگه هم انتخاب
کنم، بدون هیچ تردیدی بیوتک رو انتخاب میکنم و دلیلش هم اینه که بهنظر من برنامهی درسی دورهی لیسانس بیوتک،
یکی از بهترین برنامههای لیسانس در تمام دنیاست. خیلی برنامهی قشنگ و خوبی بود.
بهخاطر این که زیستشناسی خالی نبود؛ یک ترکیب متناسب و متوازنی بود از مطالب
مربوط به ژنتیک و زیست مولکولی. از یک طرف میکروبیولوژی بود، از یک طرف دیگه
مهندسی شیمی، از یک طرف دیگه علوم پایهی جدی، یعنی دروس جدی ریاضی، فیزیک و شیمی
غیر از زیستشناسی. من از این دروس متفاوت بسیار لذت بردم ، برای این که ذهن آدم
رو باز میکنه و به شما اجازه میده که اگر بعدا عضو تیمی با تخصصهای مختلف شدید،
زبان همه رو بفهمید و با همه بتونید حرف بزنید. حتی اگه همهی کارها رو نمیخواید
خودتون انجام بدید، این توانایی رو دارید که وقتی کسی کاری انجام میده، متوجه
بشید چه کاری انجام داده و آیا درست انجامش داده یا نه. برای کسی که بعدا بخواد
رییس یک گروه یا مدیر یک پروژه یا مسئول یک تیم بشه، خیلی مهمه که از کار همه کموبیش
سر دربیاره.
البته بعدش ترکیب واحدهای برنامهی بیوتک مقداری
عوض شد، و الان شاید بیشتر هم عوض شده باشه. من نمیدونم الان سرفصل درسها
چطوریه، ولی اون زمان چیزی که من بیشتر از همه دوست داشتم این بود که صرفا یک نسخهی
دیگه از برنامهی رشتهی سلولی-مولکولی نبود. انواع درسهای مربوط به علوم پایه
غیر از زیستشناسی و درسهای مهندسی شیمی و درسهای محاسباتی ریاضی و آمار رو هم
درونش داشت.
شاهد موفقیت این برنامه هم اینه که بچههایی که
با لیسانس بیوتک رفتند، در بهترین دانشگاههای دنیا تونستند (و همچنان میتونند) پذیرش
بگیرند و هرجایی هم که رفتند، موفق بودند. بهعنوان مثال زمانی که من رفتم USC، ، با فاصلهی حدودا یکی دو سال چهار پنج نفر دیگه از بچههای بیوتکنولوژی هم اونجا رفتند. یکی
دو سال بعد از ما دیگه کسی از بچههای بیوتک دانشگاه تهران به اون دپارتمان اپلای
نکرد. یک روزی رییس اون برنامهی دکترا من رو توی حیاط دانشگاه دید و احوالپرسی
کردیم و ازم پرسید «چرا امسال از بیوتک دانشگاه تهران، کسی اپلای نکرده؟ ما منتظر
بچههای شما بودیم!» یعنی بچهها هرجایی که رفتند، سابقهی خوبی به جا گذاشتند و
به اندازهای خوب عمل کردند که شناخته شده؛ همونطور که مثلا برق شریف برای
دانشکدههای مهندسی در دانشگاههای آمریکا شناخته شدهست و هرکسی که از اونجا
بره، میدونند که با یک زمینهی قوی داره میره. بیوتک دانشگاه تهران هم همینطوریه
یا حداقل زمانی که من USCبودم
اینطور بود و چند نفر رفته بودند و همه هم خوشسابقه بودند و کارهاشون خوب جواب
داده بود.
میخوام بگم که دورهی لیسانس بیوتک تونسته بچههایی
در مدرک لیسانس تربیت کنه که کیفیت کامل و کافی دارند برای این که بعد در بهترین
دانشگاههای دنیا ادامهی مسیر بدن؛ حالا چه داخل باشه چه خارج فرقی نمیکنه، ولی
میخوام بگم که کیفیتش با بهترین دورههای لیسانسی که هر جای دیگهای ارائه میشه،
رقابت میکنه.
ExperiMental: دربارهی برنامهی گروه بیوتک، بعضیها فکر
میکنند که این حجم از واحدهای شیمی یا واحدهای ریاضی تخصصی شاید اونقدر کمککننده
و کاربردی نباشه و یک جورهایی اتلاف وقت باشه. نظر شما چیه؟
دکتر اصغریان: من کاملا
مخالفم با این دیدگاه. به هیچ عنوان اتلاف وقت نیست، برای این که شما هیچوقت نمیتونید
پیشبینی کنید که در آینده چه کاری قراره انجام بدید. ماهیت پژوهش و ماهیت
موضوعاتی که مرتبط هستند و باید روشون کار کنید، اینقدر عوض میشه که هیچ کس نمیتونه
بگه که یاد گرفتن چیزی برام اتلاف وقته. حداقل برای من اتلاف وقت نبود و همهش
خیلی مفید بود. ضمن این که شما یک چیزهایی رو برای باز شدن ذهن و وسیعتر کردن افق
دید و تواناییهاتون میخونید و یاد میگیرید؛ برای این که گزینههای بیشتری در
آینده داشته باشید. هیچکسی در دورهی لیسانس اینقدر دید به آینده نداره که بتونه
تصمیم بگیره چه چیزی براش در آینده مفید خواهد بود و چه چیزی مفید نخواهد بود.
بذارید باهاتون روراست باشم، فکر نکنید که الان
شما میتونید تشخیص بدید برای آیندهتون چی مفیده و چی نیست. انواع رشتههای دیگه
وجود داره که بهطور خاص روی زمینهای تمرکز میکنند. اگر کسی دوست داره فقط بیشتر
زیستشناسی یاد بگیره، خیلی خوبه، میتونه بره سلولیمولکولی بخونه؛ یا اگر دوست داره فقط مهندسیها رو بخونه، میتونه بره
مهندسی شیمی بخونه. اون رشتهها وجود دارند و راهشون بازه. این برنامهی بیوتک به
عقیدهی من برای کسی خوبه که این ذهنیت و علاقهی بینرشتهای رو داشته باشه. کسی
که فقط زیستشناسی دوست داره و به قول ژنتیکدانها میخواد Pure
Bloodباشه، خب میتونه بره زیستشناسی بخونه.
من خودم به اندازهی ریاضی، به زیستشناسی هم
علاقه داشتم. یعنی انتخاب بین ریاضی و زیستشناسی برای من همیشه خیلی سخت بوده؛
وقتی هم توی دبیرستان رشتهی تجربی بودم، همهی درسهای ریاضی رو سر کلاس بچههای
ریاضی باهاشون میخوندم، چون دوست داشتم. توی رزومهی من هم دیدید که وقتی رفتم USC، ضمن این که دوباره توی
ژنتیک یک دکترا گرفتم، یک فوقلیسانس آمار زیستی هم گرفتم، و این خیلی تصادفی
اتفاق افتاد. اگه من شصت تا واحد نیاز داشتم برای دکترا، اونجا حدود نود و ششتا
واحد پاس کردم؛ چون هر ترم که واحدهای اجباری تموم میشد، نگاه میکردم که این ترم
دیگه چه واحدهایی ارائه میشه تا یکی، دوتا درس رو اگه برام جالبه برم و بگیرم.
مقدار زیادی درس اضافی گرفتم فقط برای این که وقت داشتم، و اون موضوعات برام جالب
بود. بعد از پنج سال دکترام که تموم شد، دیدم که الان چهارتا درس دیگه بگیرم، فوقلیسانس
آمارم هم میتونم بگیرم. خیلی تصادفی شد و برای این بود که دوست داشتم درسهای
اضافی رو برای علاقهی خودم بگیرم. نهایتا یک سال بیشتر توی دکترا موندم و فوقلیسانس
آمار هم گرفتم.
میخوام بگم که این برنامهتون برای آدمی ساخته
شده که همهی اینها رو دوست داره و خیلی از بچههایی که از این برنامه بیرون
اومدند، در کار فعلیشون هم از همهی اینها استفاده میکنند. الان مثلا دوست من
آقای هانی گودرزی، که با ایشون هم مصاحبه کردید و قبلا توی وبلاگتون دیدم، توی
آزمایشگاهی که در UCSF
داره، همهکاری میکنه؛ از کارهای دیپ لرنینگ گرفته تا جراحی
موش. این برنامه با ماهیت بینرشتهای، برای چنین آدمی با چنین علایق متنوع و
وسیعی خوبه. اگر آدمی علاقهش خیلی متمرکزتره، شاید براش انتخاب بهتری باشه که بره
سراغ یکی از اون رشتههایی که بهطور متمرکز توی یکی از این زمینهها درس ارائه میکنه.
ExperiMental: شما خودتون این تنوع رو چهطور کنترل میکردید؟
این که درعین حال هم بتونید چیزها رو عمیق بفهمید و هم دنبال چیزهای مختلفی باشید؟
دکتر اصغریان: یک مقدارش زیاد
وقت گذاشتنه. یعنی مدت طولانیتری از روز رو صرف مطالعه و صرف کار کردن کنید. یک
مقدار هم به درون آدم بستگی داره و نمیشه گفت علاقه داشتن به دهتا چیز، بهتر یا بدتر از علاقه به یک چیزه؛ صرفا
این تفاوت ذهنیت و تفاوت رویکرد بین آدمها وجود داره. برای من این یک تصمیم
آگاهانه نبود، من فقط چیزهای مختلفی رو دوست داشتم و این کمی هم کار رو سخت میکنه
و گاهی باعث زیگزاگی رفتن در تصمیمگیریها میشه؛ که تجربهی من هم بوده. من وقتی
که ایران بودم، ضمن این که توی دانشگاه تهران داشتم دکترای بیوتکنولوژی رو تکمیل
میکردم، به طور موازی توی باشگاه دانشپژوهان برای بچههای المپیاد درس میدادم و
در یک مقطعی هم همزمان توی پژوهشگاه صنعت نفت کار میکردم.
در پژوهشگاه نفت یک مرکزی به نام ایدهپردازان
درست شده بود که نمیدونم هنوز هم وجود داره یا نه، ولی سعی میکردند بچههای
المپیاد و بچههای خوب کنکور رو از دانشگاههای معتبر جذب کنند تا برن اونجا و
اگر ایدهای مرتبط با موضوعات صنعت نفت و گاز و پتروشیمی دارند، ارائه بدن و شاید
بعضیهاشون هم اونجا استخدام بشن. هدف پژوهشگاه از درست کردن اون مرکز این بود که
استعدادهای خوب رو جذب کنه تا کمی از مسائل مربوط به صنعت نفت در ذهنشون جاگیر
بشه و شاید بعضیهاشون بعدا علاقهمند بشن و بمونند.
گروه بیوتکنولوژی اون مرکز رو ما درست کردیم.
اولین اعضاش چهار نفر بودند؛ من، آقای دستغیب، آقای یاسر نجاتی، و آقای ساسان امینی.
ما چهارنفر گروه بیوتکنولوژی مرکز ایدهپردازان رو درست کردیم و بعد هم دو نفر از
ما، من و آقای دستغیب، استخدام رسمی پژوهشگاه نفت شدیم. زمانی که ما وارد شدیم،
مرکز گروه بیوتکنولوژی نداشت؛ یک گروه میکروبیولوژی داشت که هم کار کنترل آلودگی
آب و پساب میکرد و هم مقداری کارهای بیوتکنولوژی انجام میداد. بعد که ما وارد
شدیم،با اتفاقاتی که افتاد و گزارشهایی که دادیم و موضوعاتی که مطرح کردیم،
پژوهشگاه متقاعد شد که مرکز تحقیقات بیوتکنولوژی هم راه بندازه. آقای دکتر دستغیب
هنوز همونجاست و کارهای خوبی اونجا کردیم و ارتباط با اون پژوهشگاه باعث شد که
هم من و هم دکتر دستغیب، گرایش فوقلیسانسمون رو میکروبی انتخاب کنیم؛ چون گرایش
مرتبط با کارهایی بود که در پژوهشگاه داشتیم انجام میدادیم.
نتایج کارهامون اونجا هنوز هست و دارن روی اونها
کار میکنند. پروژههایی که اول شروع کردیم، هم پروژههای علمی و هم پروژههای
امکانسنجی و بررسی اقتصادی، منجر به این شد که تصمیم گرفتیم تکنولوژی هدف قابل
انجام در اون زمان، پاکسازی محیطهای آلوده به نفته. پاکسازی خاک یا آب آلوده به
نفت؛ که هم بازارش وجود داشت و هم امکان اجراش وجود داشت و با انواع پروژههامون
هم این کار صورت گرفت. الان پژوهشگاه نفت، یک گروهی داره که پاکسازی محیطهای
آلوده به نفت رو در مقیاس صنعتی و با استاندارد قابل قبول و حتی به نظر من جهانی انجام
میده. اینم جواب یکی از سوالات بعدیتون هست، که چرا این گرایش رو برای فوقلیسانسم
انتخاب کردم.
ExperiMental: فکر میکنم فعالیتهایی که توی دورهی
کارشناسی داشتید رو تقریبا توضیح دادید که سوال بعدی ما هم بود. حالا به افرادی که
الان توی مقطع کارشناسی هستند چه توصیهای دارید و به نظرتون چهکاری باید انجام
بدن تا این دوره رو بهتر بگذرونند؟
دکتر اصغریان: در درجهی اول
سعی کنید هر درسی که پاس میکنید، درست یاد بگیرید. فکر نکنید که این بعدا به درد
نمیخوره و همینطوری پاسش کنید بره. به فکر این باشید که همهی چیزها رو درست
یاد بگیرید و پایهتون خیلی قوی باشه. از الان هم زیاد به فکر آیندهی بلندمدت
نباشید؛ یعنی اینطور نباشه که از سال اول ورود به فکر این باشید که سال چهارم چهطوری
اپلای کنید. اگه شما پایهی علمی رو قوی کنید، نمره به دنبالش میاد و موفقیت کاری هم
به دنبالش میاد. اون موقع چه تصمیم بگیرید که بمونید و چه تصمیم بگیرید مهاجرت
بکنید، موفقیت به دنبالش میاد. براساس این که روی کاغذ چی خوبه تصمیم نگیرید. پایهی
علمیتون رو قوی کنید و برنامهریزی کنید.
ExperiMental: بعد که از کارشناسی به ارشد میکروبی رفتید،
به زبان ساده روی چه موضوعاتی کار میکردید؟
دکتر اصغریان: برنامهی درسی
ارشد میکروبی رو احتمالا توی دفترچهی برنامههای گروه میتونید ببینید. درسهایی
مثل میکروبیولوژی محیطزیست، قارچشناسی، میکروبشناسی یک و دو و فرآوردههای
میکروبی داشت که بقیهش رو الان یادم نیست. دلیل اصلی اومدنمون به این گرایش،
کارهامون توی پژوهشگاه نفت بود که دربارهی چندین موضوع بود. یک مسئله این بود که
اون موقع در پژوهشگاه نفت، تاکید زیادی روی ازدیاد برداشت نفت بود و یکی از روشهایی
هم که در دنیا استفاده میشه برای ازدیاد برداشت نفت، ازدیاد برداشت میکروبیه (Microbial Enhanced Oil Recovery).
پژوهشگاه خیلی علاقهمند بود که ببینه آیا این در ایران قابل اجرا هست یا نه. ما
کمی روی این کار کردیم؛ روی باکتریهایی که پتانسیل استفاده در ازدیاد برداشت دارند.
گرچه نهایتا مشخص شد که این روشها در ایران قابل اجرا نیست، به این دلیل که عمق و
دمای مخازن نفت ایران زیاده و مناسب فعالیت میکروبی نیست. اما باکتریهایی که
استخراج شد و اطلاعاتی که به دست اومد، به جهتگیری بعدی کمک کرد. ما باکتریهایی
جدا کردیم که surfactant
تولید میکنند و باکتریهایی جدا کردیم که هیدروکربنهای سنگین میشکنند. اگه نمیتونیم
توی مخزن تزریقشون کنیم، چه کار دیگهای میتونیم باهاشون کنیم؟ توی عمق زیاد نمیتونند
فعالیت کنند ولی تو سطح که میتونند! میتونیم
بریم باهاشون خاک رو تمیز کنیم. کارهایی از این دست انجام دادیم.
برای پروژهی ارشد، من و
آقای دستغیب با هماهنگی هم موضوعها رو انتخاب کردیم. پروژهی من جدا کردن باکتریهایی
بود که به صورت ترجیحی هیدروکربنهای سنگین بشکنند؛ یعنی اگر در یک مخلوط
هیدروکربنی، هم هیدروکربن سبک و هم سنگین وجود داره، من به دنبال باکتریهایی بودم
که به طور خاص، سنگینها رو بشکنه و سبکها رو باقی بذاره. برای این که هیدروکربنهای
سبک ارزش بیشتری از لحاظ فرآوردهای که ازشون به دست میاد، دارند. پروژهی آقای
دستغیب، پیدا کردن باکتریهایی بود که biosurfactant تولید کنند. ایندوتا باکتری میتونند با هم کار کنند. biosurfactant، نفت رو از سطح سنگ یا ذرات خاکی که بهش چسبیده آزاد میکنه و اون
تجزیهکننده، تجزیهاش میکنه. نکتهی دیگه هم این بود که اگر رسوبات نفتی یا
آلودگیهای نفتی مدت طولانیای در محیط مونده باشند، هیدروکربنهای سبکتر که فرار
هستند، در گذر زمان تبخیر میشن و چیزی که باقی مونده اون سنگینهاست. بنابراین
اگر ما بخواهیم محیطی که مدتها آلوده بوده، پاکسازی کنیم، نیاز داریم به باکتریها
یا قارچهایی که بتونند آلودگی سنگین بشکنند. این منطقی بود که ما برای دنبال کردن
اون پروژهها انتخاب کردیم و نهایتا هم به نتیجه رسید و اون گروه هم هنوز داره
فعالیت میکنه و کارش رو انجام میده.
ExperiMental: موضوعی که توی ارشد انتخاب کردید با موضوعی که الان روش کار میکنید خیلی
متفاوته. توی دکترا هم اون رو ادامه دادید یا محدود به همون دوره بود؟
دکتر اصغریان: نه، توی دکترا اصلا اون رو ادامه ندادم و موضوع دکترایی که در دانشگاه تهران
انجام دادم، کاملا متفاوت بود. دکترای دانشگاه تهران، دربارهی DNA
Barcoding بود که بهجای Barcoding، واژهی فارسی خطشناسهگذاری رو براش انتخاب کردم. وقتی ایران
بودم، چندسالی سر جلسههای شاهنامهخونی و کلاس زبان فارسی میانه (زبان دورهی
اشکانی و ساسانی) میرفتم که از اونجاها ریشهی کلمات رو یاد گرفتم و منطق واژهسازی
رو و کمی توی حالوهوای ادبیات میانه و ادبیات کهن فارسی بودم. پایان نامهی فوقلیسانس
رو هم که نوشتم، مقدار زیادیش رو به فارسی سره نوشتم؛ یعنی شاید توی تمام متن فقط
ده، پونزدهتا واژهی غیرفارسی داره. خلاصه خطشناسهگذاری رو انتخاب کردم و دلیلش
هم این بود که این موضوع در دنیا تازه شروع شده بود.
منطق بارکدینگ اینه که
قسمت کوچکی از ژنوم میتوکندری وجود داره که برای تمایز قائل شدن بین گونهها خیلی
مفیده/ یعنی ایدهآلِ یک بارکد برای شناسایی یک گونه، اینه که بین همهی افراد
گونه عین هم باشه و بین گونههای مختلف متفاوت باشه. البته هیچ قسمتی از ژنوم صد
درصد این خاصیت رو نداره، ولی یک کاری که در کانادا انجام شده بود و مبنای کارهای
بعدی شد، نشون داد که بخشی از ژنوم میتوکندری در گروههای زیادی از جانوران، کموبیش
(بالای نود درصد برای اکثر گروههای جانوری) این خاصیت رو داره.
من و استاد راهنمای
دکترام، که خانم دکتر الهی بود، تصمیم گرفتیم که این کار رو برای یک گروهی از
جانوران و یک اکوسیستمی در ایران انجام بدیم. حالا سوال این بود که کجا و روی چه
گروهی از جانوران این کار انجام بشه. تصمیم بر این شد که روی ماهیها و در خلیج
نایبند انجامش بدیم. چون هدف اولیهی ما در انتخاب مکان، یکی این بود که جایی
مربوط به صنعت نفت باشه، چون من در پژوهشگاه نفت کار میکردم و ما میخواستیم از
امکانات وزارت نفت و پژوهشگاه نفت هم استفاده کنیم و بنابراین به دنبال توجیهی
بودیم که موضوع رو به صنعت نفت مرتبط کنیم؛ از طرف دیگه اون زمان اوج کریخونی و
تنش روی کلمات خلیج فارس و خلیج عربی بود و ما خیلی مصر بودیم که کار رو جایی
انجام بدیم که توی عنوان مقاله بنویسیم خلیج فارس.
براساس این دو تا موضوع، ما رسیدیم به جایی به
نام خلیج نایبند که توی بوشهر قرار داره و اولین پارک ملی دریایی ایرانه که توی
دههی چهل یا پنجاه، به عنوان پارک ملی ثبت شده و ضمنا یک مرکز خیلی داغ و مهم از
تنوع زیستیه. جزایر مرجانی و ماهیهای خیلی خاصی داره که خیلی نزدیک به عسلویهای
هست که انواع مجتمعهای پتروشیمی توش قرار دارند و آلودگیهای زیادی وارد محیطزیست
میکردند. بنابراین از طرفی یک مرکز مهم تنوع زیستیه و از طرف دیگهای هم در خطر
آلودگیهای پتروشیمی و نفته. پس خیلی ایدهآل بود، چون هم ما میتونستیم در عنوان
مقاله بنویسم Persian Gulf و هم این منطقه
لحاظ تنوع زیستی خیلی جالب بود و هم به نفت مربوط بود.
ما DNA barcoding رو در خلیج نایبند انجام دادیم و اولش در ذهنمون
بود که هم از بیمهرهها استفاده کنیم و هم از ماهیها. در بیمهرهها، عمدتا بهخاطر
این که جانورشناسیشون خیلی سخت بود به نسبت ماهیها، خیلی کار خوب پیش نرفت؛ ضمن این
که تعداد گونهها خیلی زیاد میشد و وسعت پروژه هم بزرگتر از یک تز دکترا میشد.
ما رفتیم سراغ ماهیها، که خیلی هم تجربهی جالب و لذتبخشی شد؛ برای این که ماهیگیران
محلی اونجا بسیار صمیمانه به ما کمک کردند. در این چند سفری که من رفتم، شاید در
مجموع حدود سی، چهل کیلو ماهی از اونجا آوردیم و از ما یک ریال هم پول نگرفتند.
به محض این که فهمیدند از دانشگاه تهران اومدیم، با تمام امکاناتی که داشتند، به
ما کمک کردند. من هر روز میرفتم لب ساحل و نگاه میکردم ماهیگیرهای محلیای که
میاومدند چه چیزهایی میآوردند. اگر گونهای از یک ماهی رو نداشتم، یکی، دوتا ازش
برمیداشتم. چند بار هم با قایق همراهشون رفتم. مردم محلی نایبند خیلی به ما کمک
کردند. یک پاسگاه محیطزیست هم بود که ما میرفتیم اونجا و منتظر میموندیم تا
صیادها برگردند و بریم لب ساحل و از ماهیهاشون برای پروژه برداریم.
نهایتا مقالهاش منتشر شد
و همین الان هم به نسبت کارهایی که در حوزهی خلیج فارس انجام میشه یکی از بهترین
کارهاست. بهخاطر این که همهی استانداردهای جهانی برای بارکدینگ رو رعایت کردیم.
از همهی نمونهها عکس و نمونهی بافت گرفته و نگهداری شد، از همهی نمونهها دیانای
استخراج و نگهداری شد و کار آزمایشگاهیاش هم در همون زمان انجام شد. همهی
استانداردهای ثبت داده برای پروژههای بارکدینگ توش رعایت شده و تعداد خوبی گونه
هم شناسایی شد.
این کار دکترام بود که به
کار فوقلیسانسم هیچ ربطی نداشت. من دوست داشتم کمکم تغییر جهت بدم به سمت زیستشناسی
تکاملی و ژنتیک تکاملی که بهش علاقه داشتم. این DNA barcoding یک گذار خوبی شد به این حوزه و مسیری بود که در USC ادامه دادم. جلوتر به این جواب میدم که کارهایی که توی فوقلیسانس
توی حوزهی میکروبی انجام دادم، بعدا کجا به دردم خورد.
ExperiMental: درمورد پایاننامهتون که گفتید که فارسی سره بود، از چه لحاظ این براتون مهم
بود؟
دکتر اصغریان: راستش نمیدونم؛ اگر الان نگاه کنم، این قضیه اونقدر برام مهم نیست. زبان هم
مثل خزانهی ژنی دچار تکامل و تحول میشه. از جاهای مختلف، از زبانهای مختلف، به
هم وام میدن و از هم وام میگیرند. بنابراین الان به اندازهی اون
زمان برام مهم نیست. اما این همین الان هم به نظر من و به نظر هر زبانشناسی که
برید مقالههاشون رو بخونید، مهم اینه که زبان روی پای خودش بایسته. یعنی یک
تعدادی واژه از زبانهای دیگه آوردن اشکالی نداره؛ ولی اگه هفتاد درصد واژگان
زبانی از جای دیگه اومد یا اگه دستور زبان و ساختار جمله از جای دیگه اومد، اونوقت
به مشکل برمیخوریم.
اهمیتش اینه که زبان رسانهای
هستش که فرهنگ در اون جاری و بازتولید میشه؛ بنابراین اگه کسی به دنبال استقلال
فرهنگی هست، نیازمند اینه که استقلال زبانی داشته باشه. اگه کسی علاقهمنده که
هویت خودش رو بشناسه، باید پیشینهش رو بشناسه. همونطور که هویت شخصی هرکسی
وابسته به حافظهاشه. مثلا اگر از شما بپرسند چه کسی هستید؟ میگید من کسیام که
فلانکار و بهمانکار رو کردم. این حافظهی شما، هویت شخصی شماست. برای یک فرهنگ و
یک ملت هم همینه و تاریخش هویتشه. بنابراین بهطور کلی علاقهی من به این موضوع،
یک زیرشاخهای از علاقهی من به تاریخ بود. من زیاد کتابهای دربارهی ایران رو
خوندم. از تاریخ باستان تا تاریخ معاصر، زبانها رو خوندم. یک گروهی به نام گروه
مطالعات اسطورهشناسی ایرانی بود که توی اون شرکت میکردم.
از کاری که در دکترا انجام
دادم بهتون گفتم، ولی طرح اولیهی ما برای پایاننامهی دکترا در دانشگاه تهران
اون نبود! طرح اولیهی ما توالییابی همهی نژادهای ایرانی بود و مشخص کردن مسیر
مهاجرت ایرانیان در دورهی پیش از تاریخ. من یک سال مقاله خوندم و برنامهریزی
کردم و علاقه داشتیم که این کار رو انجام بدیم، ولی دیدیم که از لحاظ امکانات
امکانپذیر نیست. نه برای اون مقدار نمونهبرداری و سفر بودجه داشتیم و نه برای
کارهای مربوط به تشخیص ژنتیکیاش. چون اون زمان توالییابی به اندازهی امروز
متداول و در دسترس نبود و توی بیشتر مقالهها از مارکرهای الکتروفورزی استفاده
میکردند. از RFLP و rapid و استفاده میکردند و بعدش توالییابی خیلی بیشتر متداول شد. اینطوری
شد که دیدیم از لحاظ امکانات نمیتونیم و امکانات گروه و آزمایشگاه ما تواناییش رو
نداره، پس رفتیم سراغ ماهیها. ولی این علاقهی من به زبانهای کهن ایرانی یک
زیرشاخهای از علاقهی من به موضوع تاریخ ایران بود.
ExperiMental: پس انگار توی دوران دکترا خیلی بهتون خوش گذشته. همهاش سفر میرفتید و ... .
دکتر اصغریان: اصلا هدف همینه. من همیشه کاری رو که
دوست دارم انجام میدم. گاهی تصمیمی میگیرم و توی یک مسیر میرم و بعد میبینم
برام جالب نیست و عوضش میکنم. چون اگر اینطور نباشه، برای چی دارم اون کار رو
انجام میدم؟ برای من هدف اینه که از کاری که میکنم لذت ببرم. البته مشخصا دوست
دارم که کارم پیامدهای خوبی هم برای محیط و جامعه داشته باشه. برای خودم هم همینطور؛
آدم میخواد از شغلی که داره و از کاری که میکنه، درآمد و زندگی خوب هم داشته
باشه، همه اینها رو میخوان و این یک واقعیت زندگیه. اما بهجز این، آدم ساعتهای
زیادی رو صرف کارش میکنه. شما اغلب ساعتهای بیداری رو بیشتر از هر موضوع و
مشغلهی دیگهای، صرف کار میکنید. بنابراین اگه موضوعی نباشه که ازش لذت میبرید؛
خب اذیت میشید و زندگیتون لذتبخش نخواهد بود. من همیشه کاری رو کردم که دوست
داشتم. گاهی هم زیگزاگی رفتن و عوض کردن مسیر باعث میشه که پیشرفت کاری کمی سختتر
بشه یا عقب بیفته، ولی من مشکلی ندارم با این موضوع و لذت میبرم. هروقت احساس کنم
که لذت نمیبرم، مسیرم رو عوض میکنم و یک کار دیگه انجام میدم.
ExperiMental: شما تو دوران دکتراتون، غیر از سفرهای متعدد، یک مدت هم توی دانشگاه تهران
تدریس میکردید.
دکتر اصغریان: من هیچوقت توی دانشگاه تهران تماموقت تدریس نکردم ولی در دانشگاه تهران درس
دادم. یکی، دو دوره برای بچههای بیوتکنولوژی، ژنتیک یک درس دادم و برای بچههای
دوره دکترای بیوانفورماتیک، چند جلسه از ژنتیکشون که ژنتیک جمعیت بود رو درس
دارم. بچههای لیسانس زیستشناسی دانشگاه تهران هم یک درس زیستشناسی تکاملی
داشتند که قرار بود سه، چهار جلسهش ژنتیک تکاملی باشه و رفتم اون قسمت رو درس
دادم. هرازگاهی پراکنده در سالهای مختلف در دانشگاه تهران این درسها رو دادم،
ولی هیچ وقت تدریس تمام وقت نبود. اینها همزمان با دوران دانشجویی خودم بود.
ExperiMental: یک چیزی که توی رزومهی شما تقریبا خیلی عجیب و متفاوته با افراد دیگه، اینه
که شما المپیادی بودید و خیلی هم سابقه و رزومهی کاری خوبی دارید. چرا برای
دکترا در ایران موندید و مهاجرتتون رو گذاشتید برای بعد از دکترا؟
دکتر اصغریان: راستش من از ابتدا قصد مهاجرت نداشتم و هدفم این بود که ایران بمونم. بخشی
برای این بود که سال بالاییای درکار نبود و اصلا اینطور نبود که بعد از لیسانس و
فوقلیسانس بهطور پیشفرض برنامه رفتن باشه. من هم به دلیل خانوادگی و هم به
دلایل ملی، با توجه به چیزهایی که تاحالا گفتم، ترجیحم موندن در ایران بود. اما
اتفاقاتی که افتاد که باعث شد تصمیم بگیرم که مسیر رو تغییر بدم. دلیل اصلیش هم
مشکلاتی بود که از نظر امکانات در دورهی دکترا پیش اومد. همون پروژهی اولیهای
که خیلی هم براش هیجان داشتیم و نتونستیم انجامش بدیم. هم امکانات تکنیکیاش رو
نداشتیم و هم امکانات مالیاش و هم این که اون زمان در ایران هیچ گروهی وجود نداشت
که به طور اختصاصی ژنتیک تکاملی و ژنتیک جمعیت کار کنه؛ شاید الان باشه. من دوست
داشتم برم و دربارهی اون موضوع بیشتر یاد بگیرم.
این دلیل اصلی بود؛ یک موضوعی
که دوست داشتم یادش بگیرم و اونجا نمیشد یاد گرفت. تصمیم گرفتم برم جای دیگهای
که میشد یاد گرفتش. البته کمی هم محیط پژوهشگاه نفت موثر بود. ابتدا خوب بود ولی
راستش کمکم بروکراسی دولتی اونجا و کند بودن روال کارها حوصلهم رو سر برد و
خسته شدم و دنبال تغییر دادن محیط بودم. تصمیم گرفتم برم و ببینم جاهای دیگه چهخبره
و چهکار میکنند.
شاید اگه الان بود، تصمیم
نمیگرفتم که برم. یعنی شاید میگرفتم و شاید هم نه. نمیگم که اینجا تجربهی بدی
داشتم، اینجا تجربهی خوبی داشتم؛ ولی اون زمان که ایران بودم نمیدونستم تجربهی
اینجا قراره چهطوری باشه. زمانی که من اون تصمیم رو گرفتم، بیست و خردهای سالم
بود و در اون زمان آدم خیلی شتابزدهتره، و بیشتر و سریعتر از تاخیرها و
بالا و پایینهای روزمره خسته و عصبانی میشه و تحملش کمتره و آرمانگراتره و
فکر میکنه که جاهای دیگه همچین مشکلاتی نیست.
اگر الان میخواستم تصمیم
بگیرم شاید همچنان مهاجرت میکردم و شاید هم نمیکردم. الان که در طول زمان به
کارم در پژوهشگاه نفت یا باشگاه دانشپژوهان یا خود دانشگاه تهران نگاه میکنم، با
این که سروکله زدنهای روزمرهش واقعا گاهی اعصابخردکن بود و کارها کند بود و
اتفاقات غیرمنطقی و پیشبینی نشده میافتاد که آدم رو خسته و عصبانی و سرخورده میکرد،
اما میبینم که در اون جاها اثرگذاری داشتم.
مثلا ما در باشگاه دانشپژوهان
در کمیتهی المپیاد زیستشناسی بودیم و آقای کرم الدینی رییس المپیاد زیستشناسی
بود و ضمنا رییس گروه زیستشناسی تالیف کتاب درسی هم بود و من در این موقعیت قرار
گرفتم که دو فصل از کتاب پیشدانشگاهی رو بنویسم. اون زمان که کتاب پیش دانشگاهی
قسمت عمدهش دربارهی تکامل بود، فصل پنجمش که ژنتیک جمعیتها و تکامل بود و
تقریبا نیمی از فصل ششم که اکولوژی جمعیت بود و مدل نمایی و مدل لوجستیک رو من
نوشته بودم؛ اما چون در قرارداد اولیهی تالیف کتاب اسم من نیومده بود، اسمم توی
لیست مولفها نیست. یک فصل و نیم که بیش از ده سال در کتاب درسی رسمی کشور بود و
میلیونها نفر اون رو خوندند. شما چه مقالهای میتونید بنویسید که میلیونها نفر
بخوننش؟
اینجا هم میتونید از
جنبهی پژوهش جدیتر اثرگذار باشید، ولی در ایران هم اثرگذاری وجود داشت.
بنابراین چیزی که میخوام بگم و قسمتهای بعد هم بیشتر روش تاکید خواهم کرد، اینه
که تنها یک مسیر برای موفق بودن و اثرگذار بودن وجود نداره. اینطور نیست که اگر
کسی تصمیم بگیره مهاجرت کنه، حتما موفق میشه و اگر بمونه، نمیشه. یا اگه مهاجرت کنه،
موفق نمیشه و اگه بمونه، حتما موفق میشه. در هر جایی و در هر موقعیتی، اگر
پتانسیلی که وجود داره رو بشناسید و انرژی کافی و وقت کافی بذارید، میتونید
اثرگذار و موفق باشید.
ExperiMental: به
نظرتون این تجربهی دوتا دکترا گرفتن چه مزایا و معایبی داشت؟
دکتر اصغریان: نمیتونم بگم مزایا یا معایب عمومی داشت. بیشتر برای من
شخصی بود. گفتم؛ من هدفم این نبود که دوتا PhD داشته باشم. یک
موضوعی بود که میخواستم یاد بگیرم و خب بهترین فرصت برای این که یادش بگیرم، این
بود که برم یک PhD با تمرکز روی
اون زمینه بگیرم. دوتا دکترا خیلی از لحاظ کاری مزیتی نداره؛ یعنی من به کسی توصیه
نمیکنم که برای این که دوتا PhD بگیره، برنامهریزی
کنه. برای من مسیر زندگی و انتخابها به این طرف رفت و از این اتفاق راضی هم هستم،
برای این که من دوست داشتم ژنتیک تکاملی و ژنتیک جمعیت یاد بگیرم و رفتم یاد
گرفتم. ولی به دلیل موضوعی بود که دوست داشتم دنبال کنم، نه به دلیل این که دوست
داشتم دوتا PhD بگیرم. مثل
همون داستان فوقلیسانس آمار زیستی که گفتم؛ من دوست داشتم موضوعاتی یاد بگیرم و
رفتم برای خودم درس برداشتم، بعد شد فوقلیسانس. مزیتی نداشت.
شاید اگه بخوای نگاه کنی،
از لحاظ عمومی عیبش بیشتر بود؛ برای این که من هفت سال زمان برای فوقلیسانس و
دکترا در ایران گذاشتم که اگه از اول مسیرم برای مهاجرت مشخص بود، خب میتونستم
بعد لیسانس برم PhD بگیرم و این
شاید برام بهتر بود و اینطوری شاید یک خرده از لحاظ زمانی در مراحل پیشرفت توی
کار عقب میفتادم. ولی من نگران اون نیستم، برای این که از همهی این دورهها یک
چیزهایی یاد گرفتم که بعدا به دردم خورد. دوباره تاکید میکنم که این تصمیمها رو
من به هیچکس توصیه نمیکنم براساس این بگیره که من اگه الان برم فوقلیسانس
بگیرم، بعدش اپلای کنم بهتره یا اگه PhD بگیرم و بعدش
اپلای کنم بهتره؛ حداقل من تصمیمها رو اینجوری نگرفتم. من براساس این گرفتم که
در هر زمانی دوست داشتم چه کار کنم، روی چه موضوعی کار کنم، چیا یاد بگیرم. هنوز
هم همینه.
ExperiMental: ولی
فکر کنم بهخاطر شرایط مشابهی که داشتید، و معمولا آدمها اینطوری نیستند یعنی میتونند
ارشد ایرانشون رو با دکترای خارج از ایرانشون مقایسه کنند، ولی شما الان میتونید
دوتا دکترا رو در دو جای مختلف با هم مقایسه کنید و این ارزیابیتون چهجوریه؟
دکتر اصغریان: من از هردوتاش واقعا خیلی زیاد لذت بردم. یک مقداری دربارهی
دانشگاه تهران توضیح دادم، با خانم دکتر الهی کار کردم که شاید محبوبترین معلم
یا استادم در تمام دوران تحصیلمه. خیلی خیلی به ایشون ارادت و علاقه دارم و خیلی
هم از کار کردن با هم لذت بردیم. در آمریکا هم کیفیت کارم خوب بود. اون مقالهای
که از ما در سال 2011 دراومد، همچنان سالانه citation میگیره و ملت ازش استفاده میکنند. در آمریکا هم
در USC، برنامهی ما
اینجوری بود که شما سال اول فقط یک سری درس عمومی میگذروندید، بعدش سهتا روتیشن
میگذروندید، دو ماه دو ماه در سهتا آزمایشگاه مختلف، و انتخاب میکردید که
کدومشون رو میخواید ادامه بدید که آزمایشگاهی باشه که تزتون رو توش انجام بدید.
من همون روز اولی که رفتم
صحبت کنم با استادم در USC، آقای Sergey
Nuzhdin، گفت که من به تو نمیگم چی کار
کن، چی کار نکن. اگر تو میخوای محقق خوبی بشی، من ازت حمایت میکنم که محقق خوبی
بشی ولی کار با خودته و تصمیمگیری این که چه موضوعی کار کنی و چه کار کنی با
خودته. میگفت من دنبال آدمهاییام که شخصیت علمی مستقل خودشون رو داشته باشند، و
نکتهی دوم گفت که ما هیچ کاری نمیکنیم مگر این که جالب باشه و اگه جالب نباشه
اصلا برای چی بیایم کار کنیم. من گفتم اینجا جاییه که به درد من میخوره. همین
الانش هم رویکرد من در کار اینه که من میخوام از کارم لذت ببرم. میخوام تفریح
کنم؛ یعنی میخوام اینجوری باشه که اگه به من بگن آقا تو حقوق ماهانهات رو داری،
هر کاری دوست داری بکن، من همچنان کموبیش یک کاری شبیه کاری که دارم میکنم،
انتخاب کنم که انجام بدم.
یعنی معیار من برای کار
اینه که اگه به پیشرفت کاری از لحاظ شغلی نیازی نداشته باشم، اگه نیازی به پولش
نداشته باشم، اگه اختیار کامل داشته باشم، دوست دارم چه کار کنم. هرچی کاری که
الان دارم میکنم، به اون انتخاب فارغ از نیازها نزدیکتر باشه، من راضیتر و
خوشحالترم و همیشه سعی میکنم خودم رو به اونجا نزدیکتر کنم. آزمایشگاهی هم
که در لسآنجلس بودم در دانشگاه USC، دقیقا همین
خاصیت رو داشت. برای بعضی از دانشجویانی هم که وارد اون آزمایشگاه میشدند خیلی
خوب نبود؛ بچههایی که پایهی قوی نداشتند گاهی سردرگم میشدند. یک کسی بود اونجا
که بعد هشت سال دفاع کرد، بدون حتی یک دونه مقاله!
یعنی واقعا برای بعضیها
سخت بود. ولی خب اون موقع من دوست داشتم برای این که میدونستم چی کار میخوام
کنم، پایهی خوبی هم داشتم و دوست هم ندارم که خیلی کسی بهم بگه چه کار کن، چه کار
نکن. موضوعات کلی رو میتونیم با هم حرف بزنیم ولی خب بهعنوان دانشگر شما دوست
داری که یک استقلال فکری و استقلال کاری داشته باشید که من اونجا داشتم. اگه هم
مقایسه کنم، بدون تردید از لحاظ دسترسی به امکانات، دسترسی به تکنولوژی روز،
دسترسی به جدیدترین روشهای آزمایشگاهی و محاسباتی، خب اینجا امکانات بیشتره،
سطح کیفی کار بالاتره و کار راحتتره.
مثلا من یادمه که برای کار
فوقلیسانسی که در پژوهشگاه نفت میکردیم، من دو سه ماه داشتم سروکله میزدم. برای
این که طیفهایی که از تجزیهی میکروب هیدروکربنها میگرفتیم، اصلا منطقی نبود.
یک چیزهایی توش پیدا میکردیم که اصلا نباید میبود و من واقعا نمیدونستم که چیه؛
باکتری داره اینها رو تولید میکنه، آزاد میکنه، هیچیش به هیچیش نمیخورد. بعد
شروع کردم به این که تکتک اجزای اون آزمایش رو عوض کنم ببینم مسئله چیه. بعد
فهمیدیم این حلالی که ما استفاده میکردیم که هیدروکربنها رو توش حل کنیم، از
پاکستان میاومد و پر ناخالصی بود. برچسبش Merck بود ولی هزارتا
چیز دیگه توش بود غیر اون چیزی که قرار بود توش باشه و برای این که بفهمیم داستان
اینه، دو سه ماه وقت تلف شد. خب اینجا این اتفاقها نمیفته. وقتی یک چیزی سفارش
میدیT سه ماه منتظرش نمیمونی! سفارش میدی
و روز بعد روی میزته و احتمالا اون چیزی هست که سفارش دادی و نه جنس قلابی که از
این ور اونور اومده. این داستانهاش راحتتره.
ولی این رو هم بگم که حالا
ضمن این که اینجا کیفیت کاری بهتره، کاری که در ایران میکردم حداقل برای من از
یک جنبهی دیگهای لذتبخش بود و اونم این بود که میدونستم دارم یک کاری میکنم
که به درد مملکت میخوره و به درد ایران میخوره و این خیلی برای من مهم و جالب
بود. یعنی الان اینجوری هست که اگه من بخوام در دو جمله خلاصه بگم، چیزهایی که من
دوست دارم انجام بدم توی ایرانه و مربوط به ایرانه و کارهایی که میتونم انجام بدم
اینجاست. و این دوگانگی در ذهن خیلی از کسانی که مهاجرت میکنند وجود داره. یعنی
آرزوی ذهنی خیلی از ما اینه که همین کاری که اینجا میتونیم کنیم، بِکنیم و ببریم
تهران انجام بدیم، ولی خب فعلا شدنی نیست.
ExperiMental: اونجا
دقیقا روی چه سوالی کار میکردید؟
دکتر اصغریان: پروژهای که توی PhD انجام دادم، یک
پروژهی بزرگی بود که یک قسمتیش رو من انجام دادم و راجع به سازگاری جانوران در
محیطهای شهری بود، برای این که بیشتر مطالعات زیستشناسی، جانوران و گیاهان را
در محیط طبیعت بکر بررسی و مطالعه میکنند و به تکاملشون میپردازند، ولی واقعیت
قضیه اینه که الان یک درصد بالایی از سطح زمین طبیعت بکر نیست؛ تمدن انسانی روش
اثر گذاشته و یک مقدار زیادیش محیط شهری یا حداقل محیط روستایی شده، و لازمه که ما
راجع به این همه گونههای گیاهی و جانوری که در شهرها در همزیستی خیلی نزدیک با
انسانها هم هستند، بدونیم. موضوع تکامل در شهر (urban evolution) بود. این که گونههایی که دارند در شهرها زندگی میکنند، به نسبت
گونههایی که در طبیعت دستنخورده زندگی میکنند، دچار چه دگرگونیهایی شدند، چه
سازگاریهایی برای زندگی در محیط شهری پیدا کردند.
گونهای که من روش کار میکردم،
یک گونهای از پشهها بود. پشهی خونگی که ناقل انواع بیماریها هم هست و ما میخواستیم
ببینیم که اینهایی که در شهر زندگی میکنند، با اونهایی که در جنگل زندگی میکنند،
چه تفاوتهایی پیدا کردند و چیزهای جالبی هم پیدا کردیم؛ به ساختار جمعیتشون نگاه
کردیم؛ به سازگاریهایی که در ژنومشون اتفاق افتاده، نگاه کردیم و موضوع هم این
بود که آیا ما میتونیم یک روندی ببینیم، آیا ما میتونیم از تغییرات ژنوم، پیشبینی
کنیم که چه صفاتی از اینها در حال تغییره، و روشهایی هست که میشه این کار رو
انجام داد.
شما اگر به ژنوم یک جمعیت
نگاه کنید، میتونید ژنهایی که در حال حاضر تحت انتخاب طبیعی هستند، پیدا کنید یا
حداقل با یک تقریب خوبی حدس بزنید؛ برای این که پروفایل فراوانی آللی اینها
متفاوت میشه با ژنهایی که به طور خنثی در جمعیت زیست میکنند و تحت انتخاب طبیعی
نیستند. براساس این اطلاعات ژنتیک جمعیتی، ما ژنهایی که کاندیدای انتخاب طبیعی
بودند، در این جمعیتها پیدا کردیم.
یک سری از انتخابها خیلی
واضح بود به چه دلیلی انجام میشه، مثلا فرض کنید ژنهایی بودند که در مقالههای
دیگه، مقالههای کاملا بیربط، به مقاومت حشرهکشها مرتبط شده بودند. خب خیلی
واضح بود که در محیط شهری انواع حشرهکشها استفاده میشه، بنابراین منطقیه ببینیم
که ژنهایی که میتونند مقاومت به حشرهکش بدن، در اینها در حال تکامله. یک سری
ژنهای دیگه مربوط به سبک زندگی اینها بودند. یعنی زمستانخوابی در اینها حذف میشه؛
ژنهایی بود که چرخهی زندگیشون رو به نحوی عوض میکرد که زمستانخوابی نداشته
باشند، برای این که در محیط شهری همیشه محیط گرم پیدا میکنند و نیاز نیست که فقط
در فصلهای خاصی از سال فعال باشند، و میتونند در همهی فصلهای سال فعال باشند و
تولیدمثل کنند. ژنهایی بود که مربوط به نحوهی زیست اینها بود که پشههای طبیعی
در گروههای خیلی بزرگ در هوا پرواز میکنند و جفتگیری میکنند ولی پشههای شهری
میتونند یکبهیک هم جفتگیری کنند. اینها خیلی سازگاریهای جالب رفتاری بود که فقط با
نگاه کردن به ژنومشون میتونستیم ببینیم بدون این که هیچ دیتای رفتاری جمع کنیم یا
دیتای فیزیولوژیک جمع کنیم. موضوع تکامل شهری بود و به طور خاص در پشهها که ناقل
بیماریاند.
ضمنا به دلیل این که پشههای
جنگلی میزبان موردعلاقهشون پرندگان و پستانداران کوچکه و پشههای شهری انسان رو
میگزند و این هیبریدها میتونند هردو رو بگزند، میتونستند ناقل بیماری بینگونهای
باشند؛ بیماریهای پرندهها و جوندگان جنگلی رو به انسان منتقل کنند. پروژهی اصلی
این بود. حالا چندتا پروژهی کوچک هم در کنارش وجود داشت. یک مقالهی مروری راجع
به ancient DNA نوشتیم. کارهایی که روی DNAی فسیلها و نمونههای خیلی قدیمی انجام میدن. یک کاری
انجام دادیم روی باکتریای به نام Wolbachia که این
باکتری در حشراتی که آلوده میکنه باعث میشه همهی زادههای نسل بعد افراد آلوده،
ماده بشه و خیلی هم مکانیسمهاش جالبه. در بعضی گونهها، نرها رو میکُشه. در
بعضی گونهها لاروهایی که از لحاظ کروموزومی نر هستند، به صورت ماده نمو پیدا میکنند.
حدود شصت هفتاد درصد گونههای حشره رو میتونه آلوده کنه و با مکانیسمهای متفاوتی
باعث تغییر نسبت جنسی زادهها به سمت ماده شدن میشه. یک پروژه روی اون بود که
ببینیم از لحاظ ترنسکریپتومی در حشرات آلوده به Wolbachia چه تغییراتی اتفاق میفته. خلاصه پروژههای کوچولویی از این دست
وجود داشت ولی پروژهی اصلی تکامل شهری بود.
ExperiMental: فکر
کنم گفتید که میخواید دربارهی تاثیر ارشدتون توی دکتراتون توضیح بدید.
دکتر اصغریان: توی دکترا نه. یکی از سوالهای شما این بود که من توی دوتا
شرکت بهعنوان advisor کار کردم، دوتا
کمپانی بیوتک، و پرسیده بودید که تجربهی اون کار چیه. دوتا شرکتی که من باهاشون
بهعنوان مشاور کار کردم، یک شرکت ProdermIQ بود که
کارش اینه که به میکروبیوم پوست نگاه میکنه و سعی میکنه ارتباط بین میکروبیوم
پوست رو با سلامت پوست و سلامت عمومی مطالعه کنه و بعد براساس این پیشنهاد کنه که
هرکسی با ترکیب میکروبیومی که داره، چه نوع محصولاتی استفاده کنه برای این که
سلامت پوستش و سلامت عمومیش بهتر بشه.
این کار یعنی آنالیز
دیتایی میکروبیوم و کار کردن با دیتاهای میکروبی، یک چیزی بود که نه صد درصد، ولی
کموبیش به کار ارشد مرتبط بود. برای این که من تو کار ارشد با باکتری کار کرده
بودم. هم به ژنتیک باکتری مسلط بودم و هم چیزهایی راجع به فیزیولوژی میکروبی میدونستم
و اون کمک کرد که من بتونم این پروژه رو انجام بدم. در این پروژه، من بهعنوان
مشاور، هیچ کار آزمایشگاهیای نمیکردم و کارم آنالیز دیتا بود، ولی داشتن
اطلاعات میکروبی از دورهی فوقلیسانس به این داستان کمک کرد.
شرکت دیگهای که باهاشون
بهعنوان مشاور کار کردم، Clear Labs بود که
یک پروژهای داشتند و یک محصولی برای تشخیص باکتریهای بیماریزا در محصولات
غذایی داشتند و میخواستند که یک بهبودی در
مسیر آنالیز دیتاشون انجام بدن و یک کارهای اضافهای کنند و ببینند که
اطلاعات بیشتری از دیتایی که تولید میکنند، میتونند بگیرند یا نه، و روی اون
پروژه باهاشون همکاری کردم که این خیلی به کار میکروبی ارتباطی نداشت ولی کار شرکت
اول، شرکت میکروبیوم پوست کموبیش به کار فوقلیسانسم مرتبط بود.
ExperiMental: شما
اینجا که به کار آزمایشگاهی که اشاره کردید، توی دکترا نسبت کار محاسباتی که به
کار آزمایشگاهی چطور بود؟
دکتر اصغریان: متفاوت بود، ولی به دلیل انتخاب من. من در ایران برای کار
دکترا که انجام دادم و برای کار فوقلیسانسم، همهی کارش رو خودم میکردم؛ یعنی از
جمعآوری نمونه از محیط -حالا در دکترا ماهی جمع کردن از سواحل خلیج فارس بود و در
فوقلیسانس جمع کردن نمونههای خاک آلوده از کنار پالایشگاه نفت هست، از خاک کنار
پمپ بنزینها، و من دنبال باکتریهای گرمادوست هم بودم پس رفتم از چشمهی آب گرم
هم نمونه گرفتم- تا کار آزمایشگاهیش و آنالیز دیتا رو خودم انجام دادم. در آمریکا
که اومدم کمکم تصمیم گرفتم که بیشتر وقت و تمرکزم رو روی قسمت آنالیز دیتا
بذارم. بعد از یک سال کار آزمایشگاهی رو کلا گذاشتم کنار که این هم انتخاب شخصیام
بود.
همچنان اینجا هم بچههایی
بودند که خودشون بیشتر کارها رو در مراحل مختلف انجام میدادند، ولی من ترجیح
دادم برم و متمرکز بشم روی قسمتهای محاسباتی، برای این که واقعیت داستان اینه که بیشتر
پروژههای بزرگ، پروژههای تیمیاند. هیچکسی یک پروژهی بزرگ رو تنهایی انجام نمیده.
شما در یک تیمی هستید که پنچ نفر، ده نفر، بیست نفر دارند با هم کار میکنند و
خواه ناخواه تقسیم کار اتفاق میفته در این تیمها، بنابراین شما میتونی تصمیم
بگیری که در یکی از این زمینهها بیشتر متمرکز بشی و متخصص بشی.
من هم دیدم کار محاسباتی
رو بیشتر دوست دارم و رفتم به سمت کار محاسباتی و یک حسنی هم که داشت، ضمن این که
علاقهام هم بیشتر به اون طرف بود، اینه که از لحاظ سبک زندگی خیلی انعطافپذیری بیشتر
داره؛ یعنی من هرجا که باشم و اینترنت و لپتاپم باشه، میتونم کار کنم و لازم
نیست توی آزمایشگاه برم. هرساعتی از روز میتونم کار کنم. من اصولا غروب و شبها بیشتر
کار میکنم و بیشتر دوست دارم کار کنم تا طول روز. طول روز بیشتر صرف ایمیل جواب
دادن و مقاله خوندن و کارهای خودم میشه و بیشتر کارهای پروژهای رو غروب و شب
انجام میدم. چون کار محاسباتی میکنم، آزادی عمل دارم که هر وقت که بخوام و توی
هر جایی که بخوام کار کنم و این یک مزیتیه. من بهخاطر این شاخهی محاسباتی رو انتخاب
نکردم، گفتم به دلیل علاقهی خودم بود که انتخاب کردم، ولی حالا این هم یک حسن
جانبیش بود که بهخصوص از دورهای که این کووید شروع شد، برجستهتر هم شد.
ExperiMental:
دربارهی دوران پستدکتراتون هم میشه یک توضیح کوتاهی به ما بدید و این که روی چه
موضوعی کار میکردید؟
دکتر اصغریان: برای پستدکترا رفتم UCSF، دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو. دانشگاه UCSF دانشگاه پزشکیه؛ یعنی کموبیش همهی پژوهشهایی که انجام میشه،
حتی اونهایی که علوم پایه هست نهایتا با یک دیدی انجام میشه که به درد کارهای
پزشکی و انسانی بخوره. در UCSF با آقای گودرزی
کار کردم. هدفم هم از این که رفتم اونجا، این بود که من تجربهی کار با موجودات
مدل و غیرمدل رو داشتم؛ از مگس سرکه و پشه و انواع پلاناریا که یکی از پروژهها
بود که هنوز روی مقالهاش داریم کار میکنیم. میخواستم از انواع اون موجودات جالب
غیرانسانی تا کارهای انسانی تجربه داشتم باشم.
چون اگه به مقالهها نگاه
کنید، یک شکاف بزرگی هست بین کسانی که کار محاسباتی ژنتیکی میکنند، روی جانداران
غیرانسان که عموما کسانیاند که از مسیر زیستشناسی تکاملی یا ژنتیک رفتند و اونهایی
که کار ژنومیکس انسانی میکنند. یعنی خیلی وقتها برای جواب دادن به یک سوال خیلی
شبیه به هم، دوتا روش موازی در این دوتا گروه پیدا شده و افراد مستقل کار کردند.
مثلا اگه نگاه کنید، افراد اغلب کنفرانسهای همدیگه رو نمیرن. دوتا جامعهی علمی
کموبیش جدا از هماند.
من دوست داشتم که از هر
دوشون سر دربیارم و از روشهایی که در یک فیلدی که استفاده میشه، توی اون فیلد
دیگه هم استفاده کنم. دوست داشتم تجربهی کار با دیتاهای انسانی داشته باشم. این
دلیلی بود که رفتم UCSF، به اضافهی
این که من آمار رو به لحاظ تئوری خوب بلد بودم و دوست داشتم روی پروژهای کار کنم
که یک ذره دستم کثیف بشه با کارهای نرمافزاری، نرمافزار بیوانفورماتیکی درست
کردن؛ آنالیز محاسباتی و نرمافزاری انجام دادن به جای تمرکز بیشتر رو تئوری
آمار. به این دلایل رفتم UCSF و این اتفاقها
هم افتاد و کار پستدکترام این بود که یک تکنولوژی جدیدی اومده بود به نام ribosome
profiling (که البته اون زمان جدید بود،
الان چند سال گذشته ازش) برای این که نرخ پروتئینسازی رو در سلول مشخص کنه. یعنی
هدف این نیست که نگاه کنیم که چقدر RNA وجود داره، هدف
اینه که ببینیم با چه سرعتی RNA به پروتئین
ترجمه میشه. این روش آزمایشگاهیش وجود داشت، اما روشهای محاسباتی خیلی متنوعی
براش وجود نداشت و اونهایی هم که وجود داشتند یا هنوز دارند، کمبودهایی داشتند.
تصمیم من بر این شد که پروژهام روی این باشه که یک روش محاسباتی جدید برای آنالیز
دادههای ribosome profiling درست
کنم و این کار رو هم انجام دادیم و این همچنان هم هست؛ یعنی نرم افزار الان روی GitHub هست، مقالهاش هم نوشته شده و همچنان هم داره بهش اضافه میشه.
همچنان داریم با دانشگاههای مختلف همکاری میکنیم، با یک تیمی در UCSF، یک تیمی در Rockefeller و
جاهای دیگه، و اون کار همچنان ادامه داره. یک کار محاسباتی و نرم افزاری
بیوانفورماتیکی بود.
ExperiMental: برای
مسیر شغلی بعد از پستدکتراتون چطور تصمیم گرفتید؟ این که میخواید در کجا باشید؟
دکتر اصغریان: این تصمیم هم دوباره از همون نوع تصمیمهایی بود که گاهی
آدم ناگهانی میگیره. یک زمانی من تصمیم گرفتم انتخاب کنم که میخوام مسیر
دانشگاهی رو برم یا مسیر کار شرکتی و صنعتی. واقعیت قضیه اینه که هیچ کدومش خیلی
برتریای به دیگری پیدا نکرد. یعنی من احساس کردم که چه هیئت علمی دانشگاه بشم و
چه برم در یک شرکت بیوتک کار کنم، میتونم اون جنس کار پژوهشی رو که دوست دارم
انجام بدم، بنابراین به هیچکدوم از این دوتا به طور خاص اولویتی ندادم.
بعد تصمیم گرفتم که جهت
امتحان کردن برای چندتا شرکت رزومه بفرستم و اپلای کنم و ببینم چطور پیش میره.
کارهایی هم که بهعنوان مشاور کرده بودم با اون دوتا شرکت قبلی، Clear Labs و ProdermIQ، در این داستان
موثر بود، بهخاطر این که قبلش من خیلی دید جدی نداشتم که جنس پژوهشی که در کمپانیهای
بیوتک انجام میشه از لحاظ محاسبات زیستی، از لحاظ computational
genomics چهجوریه و واقعا ریسرچ جدی انجام
میشه یا نمیشه. تجربهای که از اون دوتا شرکت داشتم، نگاهم رو به کار توی صنعت
مثبتتر کرد. یعنی من برای کاری که اون پروژهها نیاز داشت، مجبور شدم برم چیزهای
تازه یاد بگیرم و مقاله بخونم، چه در آمار و چه از لحاظ برنامهنویسی. خب خوبه و
جالبه برای این که من یک کار روتین ساده دوست ندارم. دوست دارم یک کاری باشه که
چالشبرانگیز باشه و وادارم میکنه چیزهای تازه یاد بگیرم. در ریسرچ صنعتی هم این
امکان و نیاز هست. بنابراین گفتم خیلی خب، بذار رزومه بفرستم.
پروژهی پستدکترا که تموم
شد، گفتم که رزومهام رو بفرستم چندتا شرکت ببینم چطور میشه، و رزومهام رو
فرستادم و با دوتا شرکت مصاحبه کردم. یکیشون خیلی راضیکننده نبود و یکی دیگه شرکت
Roche بود که خیلی خوب پیش رفت. در واقع
از انتظار من هم بیشتر پیش رفت. پروژههایی که کار میکردند، دوست داشتم. گروهی
رو که باهاشون مصاحبه کردم از لحاظ آدمهایی که هستند و ارتباط انسانیشون دوست
داشتم و شرکت هم شرکت معتبریه که از لحاظ بزرگی بازار و کیفیت محصولات و اعتبار،
شرکت شماره یک بیوتک دنیاست، و پیشنهاد کار دادند و منم گفتم چرا که نه، موضوع
پروژههاش جالبه و آدمهاش آدمهای خوبیاند و بریم شروع کنم باهاشون کار کردن.
اینطوری شد که اومدم در این تیم Roche و الانم از
پروژهای که روش کار میکنم، راضیام.
ExperiMental: الان
توی شرکت Roche نقشتون چیه؟
دکتر اصغریان: عنوان کاریم هست Principal Bioinformatics Scientist. کارم کار محاسباتیه. روی دوتا پروژه هستم و تمرکز اصلیم روی immune
repertoire sequencing هست؛ یعنی
گیرندههای سلولهای ایمنی رو توالییابی کنیم و ببینیم که ترکیب این گیرندهها
چیه و در افراد مختلف مقایسهشون کنیم. حالا چندتا پروژهی کووید داشتیم که در
افرادی که بیمار شدند و نسبت کنترلها در اونهایی که بیماری خفیف و شدید بروز
دادند، در کسانی که واکسن زدند و واکسن نزدند، ترکیب سیستم ایمنی رو از لحاظ
گیرندههای سلولهای B و T بررسی کنیم ببینیم که چه تفاوتی در پاسخ ایمنی این گروههای مختلف
هست. هدف آینده این خواهد بود که قبل از این که بیماری اتفاق بیفته از روی ترکیب
سیستم ایمنی بتونیم کموبیش حدس بزنیم که چه کسی به یک بیماری خاصی آسیبپذیرتره
یا مقاومتره یا این که چگونه پاسخ خواهد داد.
ولی فعلا نه فقط پروژهی
ما، بلکه این زمینه بسیار جوانه و جدیده و در حال جمع کردن دیتای کافی هست برای
این که بعدا بشه اون مدلهای پیشبینیکننده رو روش پیاده کرد. در حال حاضر بیشتر
مطالعات، مطالعات توصیفیه. ضمن این که کارهای محاسباتی خودش رو داره، ولی هدف
نهایی اینه که یک لایهی اومیک دیگه اضافه کنیم؛ genomics رو داریم، transcriptomics رو داریم.
epigenomics رو داریم، proteomics رو داریم، این لایه immunomics میشه
که در کنار ژنوم، RNA، پروتئین و چیزهای
دیگه، ترکیب سیستم ایمنی و ارتباطش به سلامت یا بیماری یا پاسخ به عوامل محیطی
مختلفه. پروژهی اصلی اینه و حالا یکی دوتا پروژهی کوچک دیگه هم کنارش هست.
ExperiMental: شما
یک دورنمایی از گذشتهتون به ما دادید؛ حالا فکر میکنید که در آینده چه اتفاقی
ممکنه بیفته و چه دورنمایی از آینده دارید؟
دکتر اصغریان: هیچ نمیدونم. همه چیز امکانپذیره. برای من چیزی که مهمه
اینه که همچنان به یاد گرفتن و انجام دادن کارهایی که دوست دارم، ادامه بدم. در
آمریکا سیستم اینطوری نیست که شما در یک شرکتی کار بگیرید و سی سال اونجا بمونید
و کار کنید. مدت زمان عمومی موندن افراد در شرکتها از چهار پنج سال بیشتر نمیشه.
یعنی مثلا به شما بگم که ما هرازگاهی برنامههایی داریم که مثلا پارتی مجازی هست
برای جشن گرفتن این قضیه که فلانی الان پنج یا ده ساله که توی این شرکت بوده. یعنی
اغلب افراد قبل از این که به اینجا برسند، عوض میکنند. مثلا یک فرد دیگه در تیم
ما بود که اینجا Principal Scientist بود،
یک شرکت دیگهای بهش پیشنهاد داد که بیا اینجا group leader شو؛ خب پا میشه میره اونجا.
یک وقتی پروژهای که اینجا
دوست دارید، تموم میشه و از اولویت شرکت خارج میشه و پروژهی جدید باب میل شما
نیست و میرید یک جای دیگه. یک وقتی شما دارید کارتون رو میکنید و یک ایدهی
جالبی به ذهنتون میرسه که فکر میکنید میتونید کمپانی خودتون رو بزنید؛ خب میاید
بیرون و کمپانی خودتون رو میزنید. یک وقتی دارید توی دانشگاه کار میکنید، احساس
میکنید دوست دارید برید توی محیط صنعتی، پس مسیر رو عوض میکنید یا برعکسش. الان
مثلا کسی که رییس دپارتمان بیوانفورماتیک ما هست تا سه چهار سال پیش استاد دانشگاه
Stanford بود که تصمیم گرفت بیاد توی شرکت
ما کار کنه و برعکسش هم ممکنه اتفاق بیفته.
یعنی آدمها چند سالی توی
شرکت کار میکنند و بعد دلشون برای آکادمی تنگ میشه و برمیگردند به دانشگاه.
بنابراین جواب خلاصهی شما اینه که نمیدونم و خیلی هم دنبال این نیستم که درازمدت
برنامهریزی کنم. هدفم اینه که از این مسیر لذت ببرم. تا وقتی که مسیر لذتبخش
باشه ادامهاش میدم و هر وقتی که تصمیم گرفتم که وقت تغییر دادنه، تغییرش میدم.
ExperiMental: این
سوالی که میخوام بپرسم یکم شخصیتره، ولی با چیزهایی که گفتید ممکنه که یک موقعی
برگردید به ایران؟
دکتر اصغریان: چرا که نه، قطعا یکی از گزینههاست. بستگی به شرایط داره
دیگه. بستگی به این داره که اون کار علمی که دوست دارم کنم، بتونم انجام بدم یا نه
و وقتش شده باشه یا نشده باشه. من هیچ کاری رو دوست ندارم نیمهکاره رها کنم.
زمانی که داشگاه تهران بودم، پروژهی بارکدینگ رو شروع کنیم و گفتم اگه بخوام برم،
این رو تموم میکنم و بعدش میرم. کار رو نصفه ولش نمیکنم. در USC هم همینطور بود و پروژه رو تموم کردم. در UCSF هم همینطوری بود، پروژه تموم شد، نرمافزار درست شد، روی GitHub اومد، در دسترس عموم قرار گرفت و بعد گفتم خیلی خب اگه الان بخوام
عوض کنم، میتونم عوض کنم. اینجا هم همینه. این پروژهی درست کردن یک چارچوب
آنالیتیک برای دیتای توالییابی سیستم ایمنی، کاریه که الان دارم انجام میدم. این
که تموم بشه، بعدش میشینم دوباره فکر میکنم که خیلی خب میخوام همچنان اینجا
بمونم و ادامه بدم یا این که میخوام برم یک کار دیگه کنم.
طبیعتا برگشتن به ایران
همیشه یکی از این گزینههاست. بستگی به موضوعی داره که میخوام کار کنم و این که
شدنی باشه یا نباشه. بستگی به شرایط خانوادگی داره، بستگی به حس و حال شخصی اون
زمانم داره، و آره چرا که نه! خیلی هم خوب و جالب خواهد بود. من همیشه یک چیزی که
در ذهنم بود بهعنوان کاری که اگه ایران باشم، دوست دارم کنم این بود که یک
انستیتویی درست بشه که مشترک باشه بین دانشگاه تهران و سازمان محیط زیست برای
مطالعهی تنوع زیستی نقاط داغ تنوع زیستی در ایران مثل همون خلیج نایبند که کار PhDام رو انجام دادم یا جنگل گلستان که نزدیک ساری هم هست برای
این که گفتم اونجا زندگی میکردم، یکی از جاهاییه که دوست دارم کار کنم. برنامهای
که برای نگهداری گونههای نادر ایران مثل یوزپلنگ ایرانی هست، نیاز به آدمهایی
داره که ژنتیک جمعیت و بیوتک بلد باشند که اون یکی از کارهای جالبیه که اگه برگردم
ایران دوست دارم انجام بدم. کار روی نمونههای کهن یعنی استخوانهای کهنی که از
اسکلتهای دوران ماقبل تاریخ در جاهای مختلف ایران حفاری شده و به دست آمده خیلی
جالبه و اگه برگردم دوست دارم روی اونها کار کنم. همیشه یکی از گزینههام اینه که
اگه شرایط فراهم بشه برگردم ایران کار کنم و نقشه هم زیاد دارم که اگه برگردم چه
کارهایی میتونم کنم.
ExperiMental: حالا
اگه از بحث آکادمی و صنعت فاصله بگیریم، شما خودتون توی زندگی شخصیتون وقتهایی که
مشغول کار نیستید، چه فعالیتهای دیگهای دوست دارید کنید؟
دکتر اصغریان: کارهای زیادی میکنم. یک قسمتی از قضیه پیادهروی و کوه
رفتن و اینهاست. برای این که کار من همهاش نشستنی و پای کامپیوتره. برای همین
وقتی کار نمیکنم، دوست دارم دیگه نشستنی نباشه. حالا کتابهای غیرعلمی خوندن یک
قسمتی از قضیه هست، ولی دوست دارم کارهایی که میکنم، یک خرده فعالیت توش باشه و بنابراین یک مقداری طبیعتگردی و شهرگردیه. روی بالکن
خونه چندین گلدون دارم، یک باغچهی کوچولو تو بالکن دارم که به اونها میرسم.
خیلی برای من غذا چیز مهمیه. بنابراین آشپزی و شیرینیپزی و دسر درست کردن یک
تفریح بسیار موردعلاقهی منه. مسابقههای مختلف آشپزی و شیرینیپزی هم چه روی
تلویزیون ایران، برنامه دستپخت رو گاهی میبینم و گاهی روی نتفلیکس برنامههای اینور
رو میبینم و چیزهایی که اونجا درست میکنند، سعی میکنم خودم تکرار کنم. با
دوستانی که هستند وقت میگذرونیم، دورهم جمع میشیم حالا یا بیرون توی طبیعت، یا
خونه با هم وقت میگذرونیم. این کارهاییه که انجام میدم. طبیعتا حالا چت کردن با
خانواده توی ایران یکی از کارهاییه که هر وقت وقت کنم دوست دارم انجام بدم.
ExperiMental: شما
فکر میکنید که چه ویژگی و تمایزی توی شما بوده با افراد دیگه توی مسیرتون که شما
رو به جایی که الان هستید، رسونده؟
دکتر اصغریان: همه از هم متمایزند. فکر نمیکنم هیچ دو نفری مثل هم
باشند. بنابراین این سوال یک خرده جواب دادنش سخته. یک ذره هم وارد اون داستان
ژنتیک جمعیت بشم؛ این که همون مقداری که ژنهایی که قد و وزن و پوست و اینها رو
تعیین میکنند، متنوعاند، ژنهایی که مغز ما رو میسازند هم متنوعاند و ذهن هم
یک اسم دیگهای برای کارکرد مغزه، بنابراین یک مقداری تنوع در ذهنیت هست، بهخاطر
این که تنوع ژنتیکی در جمعیت هست.
حالا نمیتونم بگم چه
خصوصیاتی در من متنوع بوده. من فقط چیزی که راجع به خودم میتونم بگم اینه که من
کاری که دوست دارم میکنم. کاری رو میکنم که ازش لذت میبرم. برای این که شما
وقتی از کاری که میکنید، لذت ببرید، سختیهاش رو تحمل میکنید، بیشتر وقت میگذارید
و با انرژی بیشتری بهش میرسید، با ذوق و شوق بیشتری بهش میپردازید و اینها
همهاش مواد خام موفقیته.
بنابراین اگه بخوام توصیهای
کنم و بگم اگه من به هر درجهای از موفقیت رسیدم، دلایلش چی بوده، این بوده که
تصمیمها رو مصلحتاندیشانه نگرفتم. تصمیمها رو براساس این که چه کار دوست دارم
کنم گرفتم. تصمیمهای مصلحتاندیشانه هم گرفتم ولی خلاصهی قضیه وقتی که به عقب
نگاه میکنم، هر کاری که انجام دادم برای این بوده که دوست داشتم انجام بدم، بعدا
ازش راضی بودم و تجربهی خوبی داشتم و موفقیت هم به دنبالش اومده، ولی تصمیمهایی
که مصلحتاندیشانه گرفتم، موفقیت نسبی به دنبالش اومده ولی رضایت الزاما به دنبالش
نیومده و تصمیم گرفتم و عوضش کردم.
توصیهی من اینه که کاری
رو کنید که دوست دارید و وقتی هم که تصمیمی رو گرفتید، انرژی کافی براش بذارید و
با تمرکز و با جدیت بهش بپردازید و موفقیت به دنبالش میاد و یک چیز دیگه اینه که
یک مسیر برای موفقیت وجود نداره، یعنی فکر نکنید که اگه من الان اپلای کنم برم
موفق میشم و اگه نتونستم و موندم حتما موفقیت از دست رفته و برعکسش؛ اصلا اینطور
نیست. یا مثلا اگه این گرایش رو میرفتم حتما خیلی بهتر میشد قضیه تا اون گرایش
دیگه. راههای رسیدن به موفقیت خیلی خیلی متنوعه و در خیلی زمینهها و شاخهها میشه
به موفقیت رسید. هرکسی که میاد به دنیای بیوتک، احتمالا استعداد قضیه رو داره
بنابراین اون رو اصلا حذف میکنیم چون احتمالا فاکتور مشترکیه و برای همه هست و یک
چیزی که میخواد، علاقه داشتن و وقت گذاشتنه.
ExperiMental: من
خودم خیلی به مقولهی ژنتیک تکاملی علاقه دارم. یک سوالی که دارم، اینه که میخواستم
ببینم که اگر افرادی به این موضوعات علاقهمند باشند، شما پیشنهاد میکنید که چه
مطالعاتی داشته باشند؟
دکتر اصغریان: یک سری کتاب هست که برای این که با ذهنیت تکاملی آشنا بشید
خوبه و بعضیهاش میدونم در ایران هم ترجمه شده و اگه میخواید شروع کنید، اونها
رو بخونید. یک کتابی که خیلی خیلی خوبه و توصیه میکنم که تکامل رفتاره و ژنتیک
تکاملی نیست، ولی برای آشنا شدن با ذهنیت و نحوهی فکر کردن یک کسی که پژوهش
تکاملی میکنه بسیار خوبه، «مبانی اکولوژی رفتار» نوشتهی آقای هانس کربس و ترجمهی
آقای وهابزاده که خیلیها میشناسنش، برای این که از کتابهایی هست که برای بچههایی
که میخوان المپیاد زیست بخونند، الان دیگه باب شده و میخوننش. حداقل زمانی که من
توی جو قضیه بودم و میدونستم بچهها چیکار دارند میکنند، میخوندنش. این کتاب
خیلی خوبیه.
یک کتاب دیگهای که من
بسیار دوست دارم، ترجمهاش نمیدونم هست یا نیست و حداقل زمانی که من ایران بودم
نبود هنوز، اسمش هست «The Major
Transitions in Evolution» نوشتهی آقای
جان مینارد اسمیت که این کتاب به صورت خیلی بنیادی میپردازه به این که اصولا در
تکامل چه اتفاقی افتاده از زمانی که نخستین مولکولهای خودهمانندساز به وجود
آمدند، تا زمانی که سلولها شکل گرفتند، تا زمانی که خودهمانندسازها به هم
پیوستند و شدند کروموزوم تا پرسلولی شدن تا شکلگیری زبان. در واقع موضوع این کتاب
تکامل سیستمهای ذخیره و انتقال اطلاعات در جهان جانداره و کتاب بسیار جالبیه که
این رو هم میتونم پیشنهاد کنم.
به طور خاص برای ژنتیک
جمعیت، کتابهای زیادی هست. کتابی که من اون زمانی که ایران بودم خونده بودم، کتاب
مبانی ژنتیک جمعیت آقای هارتل بود که ویرایش جدیدش هم اومده ولی نمیدونم که اخیرا
تجدید چاپ شده یا نه. یک کتاب دیگری بهنام «Elements of
Evolutionary Genetics» نوشتهی آقای
چارلزورث که کتاب خوبیه، یک خرده سنگینه و نیازه که قبلش یک چیزهای دیگهای خونده
باشید. یک کتاب دیگهی ژنتیک تکاملی دوباره مال آقای مینارد اسمیته. این آقای مینارد
اسمیت، نویسندهی تکاملی مورد علاقهی منه و کتابهای مختلفش و مقالاتش رو خوندم و
دنبال کردم. متاسفانه ایشون در قید حیات نیستند ولی اینها برای آشنا شدن بنیادی
با مبانی فکری تکامل و تفکر تکاملی خوبه.
برای ژنتیک جمعیت هم که هر
کتابی که با اختلاف سه چهار سال به نسبت الان نوشته شده باشه و به ویرایش چهارم
رسیده باشه، خوبه. این رو بهعنوان قاعدهی سرانگشتی میگم برای این که ممکنه من
یک مولف خاصی رو بگم که کتابش رو پیدا نکنید، ولی اگه یک کتاب بینالمللی یا یک
کتابی که چاپ آمریکاست و به ویرایش سوم و چهارم و بعدش برسه، یعنی کتاب خوبی بوده
و مورد استقبال قرار گرفته که به ویرایش بعدی رسیده. این قاعدهی سرانگشتی خوبیه
برای این که بتونید کتابی رو انتخاب کنید.
حالا اگه از یک سطحی هم
بالاتر رفتید، که اون چیزی که در این کتابها بود، بلد بودید، میتونید مقالهها
رو بخونید. الان هم توییتر هست. شما برای این که اطلاعات پیدا کنید که چه کارهایی
به صورت روز داره انجام میشه، بهترین چیز اینه که کلمات کلیدی موردعلاقهتون رو alert توییتر بذارید و مقالههای جدیدی که میاد، براتون نوتیفیکیشن
توییتر میاد که میتونید برید ببینید ملت دارن چی کار میکنند. یا سایت مجلههایی
که به طور خاص به این موضوع میپردازند. یک ژورنالی هست به نام SMBE که این یک انجمن زیستشناسی مولکولی و تکاملیه و ژورنال خودش رو
هم داره و به طور خاص بهترین ژورنال تخصصی مقالههای تکاملیه. در کنار این، Nature
Ecology and Evolution مجلهی خاص Nature برای اکولوژی و تکامله. در کنار اینها، ژورنال Genetics که مجلهی انجمن ژنتیک آمریکاست که همیشه یک قسمت ژنتیک تکاملی و
ژنتیک جمعیت داره. به سایتهای اینها هفتگی سر بزنید و مقالههای جدیدی که میاد،
ببینید. حالا شاید لازم نباشه مقاله رو بخونید و بخواید از جزئیات تکنیکیش سر
دربیارید ولی حداقل دستتون میاد که ملت دارند روی چه موضوعات بهروزی کار میکنند،
موضوعات داغ و پیشرفته در چه زمینهایه، کتابها رو میتونید بخونید برای این که
مبانی رو یاد بگیرید و به سایت ژورنالها سر بزنید و از توییتر استفاده کنید برای
این که ببینید پژوهشهای روز توی چه اوضاعی هست.
ExperiMental: خیلی
ممنون، سوالات ما تموم شده. اگه حرفی هست، ما خوشحال میشیم که بشنویم.
دکتر اصغریان: نه، ممنونم. سوالاتتون سوالهای جالبی بود و خوشحال شدم
باهاتون صحبت کردم. برای شما و همهی ورودیهای جدید آرزوی موفقیت میکنم. خوش
باشید.
0 Comments