مصاحبه با دکتر فولادیها

دکتر حمیده فولادیها، از دانش‌آموختگان دوره‌ی دهم دکترا پیوسته‌ی بیوتکنولوژی هستند. ایشان پس از پایان دوران کارشناسی خود در گروه و گذراندن کارآموزی در موسسه‌ی رویان، به ادامه‌ی تحصیل در گرایش پزشکی در گروه پرداختند و تحصیلاتشان را در مقطع دکترا به پایان رساندند. هم‌اکنون ایشان مشغول فعالیت در شرکت‌های صنعتی دانش‌بنیان بیوتکنولوژی هستند. در ادامه به مصاحبه با ایشان می‌پردازیم. با ما همراه باشید.

ExperiMental: ما از دوران دبیرستان شروع می‌کنیم؛ شما چه تجربیاتی توی دبیرستانتون داشتین که به ‏نظرتون توی آینده‌تون تاثیر داشته؟ می‌شه کلا از تصمیمات اون موقعتون بگین و این که توی چه فضایی ‏بودین؟

دکتر فولادیها: من از وقتی که راهنمایی دبیرستان بودم، خیلی مجلات علمی رو ‏دوست داشتم. تو مدرسه‌مون با بچه‌ها می‌خوندیم و بحث می‌کردیم. درباره‌ی زیست‌فناوری، می‌شه گفت از اواخر ‏راهنمایی و اوائل دبیرستان، باهاش آشنا شدم. توی مدرسه‌مون خانم جدلی‌ها و خانم فنودی رو ‏داشتیم که دکترای پیوسته اومده بودند. تقریباً می‌شه گفت از اول دبیرستان عزمم رو جزم کرده بودم که این ‏رشته رو بخونم و خیلی علاقه‌ی شدیدی داشتم و این علاقه رو تا چهارم دبیرستان همین‌جوری نگهش داشتم. ‏ پیرامونش یه سری مطالعه‌ها می‌کردم و خیلی مستندهای علمی دوست داشتم. در واقع می‌شد گفت که دبیرستان بود که آینده‌ی من رو شکل داد. مثلا ‏اگه اون مطالعه‌ها نبود شاید من هم مثل خیلی از بچه‌های دیگه می‌رفتم سمت پزشکی یا رشته‌های دیگه. ‏ همین مطالعات خارج برنامه بود که من رو به سمت این رشته کشوند و یه جوری آینده‌ام رو ‏رقم زد.

ExperiMental: دستتون درد نکنه. حالا توی دبیرستان چه جوری درس می‌خوندین یا مثلا برای کنکور ‏چی کار کردین؟

دکتر فولادیها: خب همونطور که گفتم، توی مدرسه خیلی این رشته رو می‌شناختند. خانم جدلی‌ها ورودی 83 بودند، خانم فنودی رو داشتیم ورودی 85 بودند، یعنی همه به فاصله دو سه سال. خانم یوسفی رو داشتیم ورودی فکر کنم 84 بودند.. حتی اون موقعی که می‌خواستم ببینم که ریاضی برم یا تجربی، طی ‏بحث‌هایی از بچه‌ها که شنیده بودم، به این نتیجه رسیده بودم که بچه‌های ریاضی توی رشته‌ی ‏دکترای پیوسته، خیلی بهتر قبول می‌شند یا عملکردشون بهتره، به خاطر همین رفتم ریاضی. ‏

توی دبیرستان خیلی از بچه‌های هم‌رده‌مون رفتند سمت ‏المپیاد. ولی خب من از اول خیلی علاقه‌ام به برگزاری کارگاه‌های عملی و آزمایشگاه‌های عملی بود. ‏می‌شه گفت راهنمایی، دبیرستانم این‌جوری گذشت. مثلا یه همایش کارگاهی استانی برگزار کردیم وقتی دبیرستان ‏بودیم. یه ذره بیش‌تر سمت این‌ها بودم، حالا شاید اگه دوباره برگردم دبیرستان، سمت المپیاد برم، هم به دلیل مطالعات قوی خارج درسی شون، و شاید هم به خاطر رانت قوی که المپیادی­ها در دانشگاه­ها دارن 😊. ولی خب اون موقع خیلی کارهای عملی و آزمایشگاه برام جذاب بود.

ExperiMental: آیا این که ریاضی خوندین روی این که الان گرایشتون مدل سازی و به سمت ‏بیوانفورماتیکه تاثیر داشته؟ به نظرتون اگه تجربی بودین توی مسیر الانتون تاثیر می‌داشت؟

دکتر فولادیها: حتماً، آره خب تفکر ریاضیاتی داشتن خیلی مهمه. حالا ما واحدهایی هم که پاس ‏کردیم خیلی تاثیر داشت؛ برنامه‌نویسی و این‌ها قطعا بی‌تاثیر نبوده دیگه. مثلا من خودم برنامه‏نویسی واقعاً یکی از درس‌های مورد علاقه‌ام بود که توی دوران کارشناسی هم بالاترین نمره‌ام رو توی این واحد آوردم. مهمه که توی پایه‌ی ذهنت کاملاً این تفکر و منطق ریاضیاتی رو داشته باشی. ما ورودیمون تقریباً به نسبت مساوی هم دیپلم ریاضی بودیم هم دیپلم تجربی، ولی خب یه جورایی فکر کنم ‏ برای بچه‌های ریاضی خیلی راحت‌تر بود زیست خوندن تا ریاضی خوندن برای بچه‌های تجربی. این راحت بودن با ریاضی حالا آره دیگه تاثیر هم گذاشت تو ارشد و دکترا. ‏

ExperiMental: حالا شما وقتی که وارد دکترای پیوسته شدید، از آینده‌ی خودتون چه تصوری ‏داشتید؟ فکر می‌کردید که اینجایی که الان هستید ایستاده باشید؟

دکتر فولادیها: واقعیتش رو که بخواید بگم که نه، ما خیلی یه مدینه فاضله توی ذهنمون بود که آره، الان ‏برامون فرش قرمز پهن کردند و فقط کافیه که بریم توی آزمایشگاه و روپوش بپوشیم و شروع کنیم به شکافتن ‏مرز‌های علم و فناوری. خب یه بچه‌ی هجده ساله که بیش‌تر کتاب و مجله خونده یه همچین چیزهایی تو ذهنشه.

سختی‌هایی داشتیم توی دوران کارشناسی و دوران ارشد، که حالا باز الان خیلی ‏برای بچه‌ها بهتر شده. مثلا ما آزمایشگاه مستقل نداشتیم، در دوران کارشناسی هیئت علمی نداشتیم، کلاً خیلی توی ‏ذوقمون خورد. شما خودتون مقایسه هم بکنید خب ورودی دوره‌ی ما سیزده نفر بود که ‏توی ‏PhD‏ از سال 87 فقط دو نفر مونده بودیم. که خب قطعاً نامساعد بودن شرایط برگزاری دوره، در این کم شدن تعداد بچه­ها بی‌تاثیر نبود. کلاً به نظر من هم تفاوتی که ‏با تصورات دنیای دبیرستان داشتیم، و هم کمبود امکانات،  و یه سری کوتاهی‌های توی برگزاری دوره خیلی برای همه ما اذیت کننده بود. که البته الان خیلی بهتر شده، بچه‌ها هم خیلی ‏آگاه‌تر شدند. من مثلا دیدم از بچه‌های هم‌سن شما ساعت‌ها با بچه‌های ما صحبت می‌کردند.

ExperiMental: خب الان تصمیمتون رو چطور ارزیابی می‌کنید؟ راضی‌اید از این که اومدید بیوتک، یا ‏به نظرتون رشته دیگه‌ای می‌رفتید بهتر بود؟ ‏

دکتر فولادیها: خب اون موقع ما فقط شیفته‌ی علم و این‌ها بودیم. حتی هشدار هم بهمون ‏می‌دادند که از لحاظ مالی شغلتون و آینده‌تون چی می‌شه، ما گوشمون بدهکار نبود. الان هم به جنبه‌های مالی‌اش بخوام نگاه کنم، آره خب شاید مثلا توی پزشکی موقعیت کاری‌ام خیلی ‏بهتر بود، ولی ، برای کسی که واقعاً علم رو دوست داره و در واقع کاری رو که داره انجام می‌ده، دوست ‏داره، این‌ها در حاشیه قرار می‌گیره. ‏

گاهی اوقات آدم خودش رو مقایسه می‌کنه با هم‌دوره‌های دبیرستانش، از لحاظ موقعیت مالی ‏شاید پشیمون بشه، ولی از لحاظ دید علمی که پیدا می‌کنه، خب می‌گه که نه، می‌ارزید همه‌ی این اتفاقاتی که توی دوره برای ما افتاد، سختی‌هایی که ما ‏توی دوره کشیدیم در نهایت می‌ارزید.

کلا این‌طوریه که گاهی اوقات آدم از لحاظ مالی، منزلت، شأن و جایگاه اجتماعی نگاه کنه آره پشیمون ‏می‌شه. ولی این احساس خیلی ‏هم بستگی به خود شخص و تغییر احوالاتش بعد از دوران کارشناسی و ارشد داره دیگه؛ یه موقع‌هایی بچه‌ها به یه جایی می‌رسند که می‌گن علم و این ‏حرف‌ها چیه، ولی برای کسی که علم دوست داشته باشه، بیوتکنولوژی رشته‌ی خیلی عالی‌ایه.

ExperiMental: عالی، سوال بعدی‌ای که هست اینه که شما یه کم درباره‌ی وضعیت گروه تو دوران ‏کارشناسیتون گفتید که مطابق چیزی که فکر می‌کردید نبود ولی به طور کلی، توی دوران کارشناسیتون به چه ‏فعالیت‌هایی مشغول بودید و اصلا اون دورانتون چه جوری می‌گذشت؟

دکتر فولادیها: توی دوران کارشناسی ما، گروه اصلا هیئت علمی نداشت، مسئول آموزش نداشتیم، حتی گروه منشی هم نداشت. اول سال می‌اومدیم می‌دیدیم که چه ‏درس‌هایی داریم، حالا چه استادهایی به سال بالایی‌هامون درس دادند، تماس بگیریم ببینیم که به ما چه ‏ساعت‌هایی می‌دن. سال‌های بعدتر؛ مثلا اساتید گاهی اوقات توی رشته به‌نام بودن، یکی دو جلسه درس ‏می‌دادند، بعد درس رو به دانشجو‌های دکتراشون حواله می‌دادند. این خب گاهی اوقات برامون خیلی اذیت‌کننده بود، گاهی اوقات هم برعکس به‌صرفه بود. یعنی گاهی اوقات خود استاد که اسم در کرده بود به خوبی ‏دانشجوش درس نمی‌داد. به هر حال یه ذره درگیری‌های آموزشی بود.

خودم هم که بخوام خدمتتون بگم، تقریباً یک سال، یک دوره‌ی کارآموزی رفتم توی رویان که خب خیلی ‏برام خوب بود. بعد ما حالا آزمایشگاه داشتیم ولی اون زمان خیلی پیشرفته و به‌روز تونستم کار ‏کنم و مثلا چیزهایی یاد بگیرم تو زمینه‌ی تمایز و این‌ها خیلی برام اون دوره‌ی کارآموزی خوب بود.

ExperiMental: برای دانشجو‌های کارشناسی چه توصیه‌هایی دارین؟ چه چیزی توی کارشناسی ‏اولویته؟

دکتر فولادیها: توصیه‌ام برای بچه‌ها اینه که واقعاً سرفصل‌های درسی‌شون رو خیلی جدی بگیرند. ‏یعنی سرسری برگزار نکنند و روی درس متمرکز باشند. ضمن این که چون مثلا یه مدت توی گروه ‏بیوتک مد شد که بچه‌ها درس‌ها رو می‌پیچوندند و می‌رفتند سراغ کار عملی که به نظر من درست نیست. برای کارشناسی ‏واقعاً آدم باید پایه‌ی علمی‌اش رو قوی بکنه. خیلی از بچه‌ها می‌گن نه این درس­ها حفظیه و بعداً یادمون می‌ره ولی اصلا این‌طوری نیست. یعنی پایه‌ای که ‏توی ذهن شما از کار علمی شکل می‌گیره توی کارشناسیه. واقعاً توصیه‌ام اینه که بچه‌ها درس‌ها رو جدی ‏بگیرند، کتاب تکست بخونند حتماً، به جزوه‌ها اکتفا نکنند و این که اگر هم کار عملی می‌خوان در حد شش ماه ‏نهایت یه سال مثلا یه آزمایشگاه خیلی خوبی که حالا می‌دونند مثلا امکانات خیلی خوبی داره برن ببینند، که حالا ‏ نسبت به کار عملی و آزمایشگاه‌ها هم دید داشته باشند.

دیگه توصیه‌ام اینه که مثلا توی سال آخر جلسه‌های دفاع پایان نامه رو شرکت کنند، اساتید رو ببینند. در ‏کنارش سعی کنند که خبرهای روز دنیا رو هم دنبال کنند؛ مثلا خیلی سایت هست که از وقایع روز خبرهای ‏کوتاه می‌ذارند. یعنی ضمن این که با ‏دانشجو‌ها و اساتید مختلف صحبت می‌کنند ولی حواسشون باشه که جهان هم داره به چه سمتی می‌ره. اون هم ‏زیر نظر داشته باشند.‏

به نظرم دوره‌ی کارشناسی بیش‌تر دوره‌ی این کارهاست؛ یعنی این که آدم بگه «من می‌خوام شرکت بزنم، برم ‏از الان کارم رو شروع کنم» نیست. اول درس، دومم که واقعاً توجه کنند جهان در سمتی که دوست دارند، به ‏کجا داره می‌ره. توی دوره‌ی کارشناسی مطالعاتشون رو اصلا محدود نکنند؛ یعنی برن خبرهای همه‌ی انواع ‏بیوتکنولوژی رو بخونند. همه‌ی موضوعات روزش رو مد نظر داشته باشند که وقتی وارد دوره‌ی کارشناسی ارشد ‏می‌شن، یه ذره اون پایه‌شون شکل گرفته باشه. نه این که از اول کارشناسی بگن من فقط این رو می‌خونم و ‏خبرهای این رو دنبال می‌کنم. یه ذره سعی کنند دید وسیعشون رو تو دوران کارشناسی پیدا کنند، ‏بفهمند کی داره توی چه مبحثی کار می‌کنه، چه مبحثی الان پیش می‌ره توی دنیا، بعد مثلا بیان ببینند توی این زمینه کی داره توی ایران کار می‌کنه. یه ذره سعی کنند دید جامعی داشته باشند. همه‌ی این‌ها کمک می‌کنه که ارشدشون تو چه مسیری باشه و ‏همچنین وقتی وارد ارشد می‌شن دیگه سردرگم نباشند.

ExperiMental: گفتید که دوران کارشناسیتون توی رویان کار کردید، اگر ممکنه یکم از جزئیات کار ‏کردن توی اون‌جا، این که چه جوری واردش شدید و چی کار کردید و فضاش چطور بود، می‌شه صحبت ‏کنید؟

دکتر فولادیها: رویان رو که خب من یکی از اساتید رو باهاش آشنایی داشتم و از اون طریق ورودمون انجام ‏شد و همون خانم فنودی هم که خدمتتون عرض کردم، ایشون هم می‌شناختم و اول که وارد رویان شدیم ‏رفتیم یه جورایی تحت نظر ایشون کار رو شروع کردیم. در آزمایشگاه دکتر اقدمی بودیم که ایشون تمایز ‏سلول‌های قلبی رو کار می‌کردند کلاً اون موقع خیلی از بچه‌های دکترای پیوسته اون‌جا بودند؛ ‏یعنی یه جورایی خیلی دید مثبتی وجود داشت و بچه‌ها راحت می‌تونستند یه سری دوره‌های کارآموزی ‏اون‌جا داشته باشند. نمی‌دونم الان شرایطش چه طوریه.

ExperiMental: آهان بعد چی کار می‌کردید اون‌جا حدوداً؟

دکتر فولادیها: آزمایشگاه تمایز بود، سلول‌های بنیادی جنینی و سلول‌های ‏iPS‏ انسانی رو به سمت سلول‌های قلبی تمایز می­دادند. مثلا تاثیر یه سری فاکتورها، مثل مولکولهای کوچک رو بچه‌ها داشتند ‏اون زمانی که ما اونجا بودیم تست می‌کردند که توی یه سری از آزمایش‌ها ما کمکشون می‌کردیم، انجام ‏می‌دادیم. ما زیر نظر خانم فنودی و خانم وحدت بودیم. کار خیلی علمی خاصی که منجر به مقاله ‏بشه انجام ندادیم. بیش‌تر دوره‌ی کارآموزی بود. ‏

ExperiMental: خیلی ممنون، در ادامه‌اش برای ارشد چه گرایشی رو انتخاب کردید و چرا انتخاب ‏کردید؟ ‏

دکتر فولادیها: من گرایشم بیوتک پزشکی بود با توجه به همون علاقه‌ای که همیشه داشتم و همین‌طور ‏حالا دوره‌ی کارآموزی هم که رفتم موثر بودن. علاقه اصلی‌ام سلول‌های بنیادی و در واقع همین بیوتک پزشکی بود که ‏خب اتفاقی که افتاد این بود که تقریباً وقتی که ما سال اول ارشد رو داشتیم می‌گذروندیم، دکتر مرعشی اون ‏موقع تازه از آلمان برگشته بودند و درس زیست‌شناسی سامانه‌ها و بیوانفورماتیک رو برای ما ارائه دادند که ‏خیلی برای من جذاب بود. در واقع می‌شه گفت خیلی جذب این جامع‌نگری زیست‌شناسی سامانه‌ها و ‏مدل‌های متابولیک شده بودم و در عین حال اون سلول بنیادی و کار تو زمینه پزشکی هم برام جذاب بود. این ‏شد که همه‌اش تو ذهنم بود که این دو تا رو با هم بتونم ترکیب کنم که خب در نهایت هم طبق صحبتی که ‏با دکتر مرعشی داشتیم، بعد هم در کنار اون با دکتر شکرگزار که مسئول بانک سلول انستیتو پاستور بودند ‏مطرح کردیم، تز ارشدم شکل گرفت. می‌شه گفت از برخورد این دو تا علاقه‌ی من که یه پایه‌اش ‏بیوانفورماتیک بود و یه پایه‌اش سلول‌های بنیادی، تز ارشدم شکل گرفت

یه چالشی که کلاً برای بچه‌های دوره‌ی ما پیش اومد این بود که بچه‌های سال بالایی‌مون می‌تونستند برای دوره ارشد هر ‏جایی که می‌خوان برن چون هیئت علمی ثابت نداشتیم. ولی توی سالی که ما می‌خواستیم ارشد بگیریم، یه ‏اجباری روی بچه‌ها گذاشتند که با اساتیدی که تازه هیئت علمی شده بودند، تز بردارند که یک جورهایی ‏می‌شه گفت دست بچه‌ها رو توی انتخاب بسته بود و برای خیلی‌ها سخت بود. البته برای من ‏این اتفاق نیفتاد چون واقعاً تز ارشدم علاقه‌ام بود و خیلی هم خب اون زیست‌شناسی سامانه‌ها مبحث ‏جدیدی بود واقعا.ً برام جذاب بود که می‌تونم توی این رشته کار کنم که حالا خدا رو شکر میّسر شد و تموم ‏شد. ‏

ExperiMental: بعد می‌شه در مورد موضوع پایان نامه‌تون به زبان ساده برای ما توضیح بدید؟ ‏

دکتر فولادیها: تز ارشدم مدل‌سازی سلول‌های بنیادی مزانشیمی بود. عنوانش بررسی متابولیسم ‏سلول‌های بنیادی مزانشیمی انسانی بود با کمک روش‌های زیست‌شناسی سامانه‌ها. کاری که من تو ارشد کردم ‏این بود که اول یه مدل متابولیک سلول‌های بنیادی رو بازسازی کردم که مدلی قبل از اون براش وجود نداشت ‏که این می‌شد مرحله‌ی اول تزم، یه جورایی بخش تئوری‌اش، توی بخش عملی استفاده از این مدل رو انجام ‏دادم. به این معنا که با استفاده از مدل‌سازی می‌خواستم ببینم که چه عواملی می‌تونند روی ‏رشد این سلول‌ها تاثیر مثبت داشته باشند و در واقع مثلا آیا اضافه کردن یه سری متابولیت‌ها به محیط کشت میتونه ‏سرعت رشد رو بالا ببره یا نه. چون می‌دونید دیگه، سرعت رشد و تکثیر سلول‌های بنیادی مزانشیمی برای کارهای ‏درمانی خیلی مهمه. ما نتایج محاسبه رو باید توی قسمت ‏عملی توی آزمایشگاه تست می‌کردیم که تو قسمت دوم این کار رو انجام دادم که در واقع تونستم تاثیر ‏مثبت دو تا ماده‌ای که مدل پیش‌بینی کرده بود، توی آزمایشگاه هم نشون بدم که خب حالا حداقل برای ‏خودم خیلی جالب بود و ‏دو تا مقاله از کارم دراومد که همین باعث شد که در دکترام همین مسیر رو، یعنی برخورد زیست شناسی سامانه‌ها و بیوتک پزشکی رو به یه نوع دیگه‌ای ‏ادامه بدم.‏

ExperiMental: به نظرتون توی ارشد و کارشناسی چه چیزی مهم‌تره که روش مطالعه داشته باشیم؟ و به طور کلی به نظرتون توی ارشد چه توصیه‌ای مفیدتره؟

دکتر فولادیها: به نظر من توی ارشد استادی که انتخاب می‌کنید، خیلی توی شکل‌گیری مسیر علمی‌تون تاثیرگذاره. حتی شاید یک جورهایی پایه‌ی دکترا می‌تونه باشه. ولی توصیه‌ام به بچه‌ها اینه که توی ارشد سعی کنند خیلی خودشون رو محدود نکنند. از طرفی خیلی هم سنگ بزرگی برای برداشتن انتخاب نکنند. بیش‌تر آزمایشگاه‌های مختلف رو ببینند و با دانشجو‌های اساتید مختلف صحبت کنند و سعی کنند یک پروژه جمع و جوری انجام بدن که کاملاً منطبق با علایقشون باشه. چون اگه پروژه خیلی سخت و طاقت‌فرسا باشه، خیلی از انرژیشون رو می‌گیره و در اون صورت برای دکترا خیلی سختشون می‌شه. بچه‌های ارشد بهتره قبل از برداشتن پروژه، برای خودشون تعیین تکلیف بکنند که آیا می‌خوان این‌جا بمونند و ادامه بدن یا می‌خوان اپلای کنند. حالا با توجه به این، حواسشون باشه که بهتره کاری انجام بدن که منجر به مقاله بشه یا اگه می‌خوان بمونند باید متوجه باشند که آزمایشگاهی که می‌رن ظرفیت این رو داشته باشه که برای دکترا هم اگر خواستند همون‌جا بمونند، بتونه ساپورتشون کنه. به طور کلی این که با دید باز انتخاب کنند و سریع هم بتونند کارشون رو به نتیجه برسونند.

ExperiMental: ‏ خیلی ممنون. خیلی کمک‌کننده بود. ممکنه کمی درباره‌ی موضوع رساله دکترایی که انتخاب کردین، توضیح بدین و به صورت خلاصه و ساده توضیح بدین که سوال اساسی‌اش چی بود؟

دکتر فولادیها: من برای دکترا دوست داشتم که شبیه کاری که توی ارشد انجام دادم، انجام بدم. و همین‌طور هم دوست داشتم یه ذره کارم نزدیک به صنعت هم بشه. به علاوه این که بیوتک پزشکی علاقه‌ی اصلی‌ام بود و دوست داشتم توی همین حیطه ادامه بدم، ولی از طرف دیگه نمی‌خواستم کار سلول بنیادی انجام بدم چون می‌خواستم یه ذره نزدیک کارهای تولیدی و صنعتی بشم.

برای همین هم رفتم پیش دکتر وزیری توی انستیتو پاستور که اون موقع مدیرعامل آریوژن هم بودن و می‌شه گفت توی صنعت هم هستند. ایشون یکی از معدود اساتیدی‌اند که با وجود این که توی صنعت هستند، سعی کردند اون روحیه علمیشون رو حفظ کنند. استادی هستند که به علم واقعا بها می‌دن. با دکتر وزیری چندین جلسه صحبت کردیم و در نهایت رسیدیم به چیزی شبیه تز ارشد من. طرح کلی‌مون در واقع استفاده از همین مدل‌سازی متابولیکی برای پیش‌بینی راه‌هایی بود که منجر به افزایش تولید پروتئین‌های نوترکیب توی سلول‌های میزبان می‌شه. می‌شه گفت ساختار کلی‌اش شبیه کار ارشدم بود. برای شروع کار، دکتر مرعشی با همکاری که با دانشگاه کالیفرنیا داشتند، مدل خوبی رو از این دانشگاه گرفتند و روی اون مدل کار رو شروع کردیم که خب به نسبت کاری که من تو ارشدم انجام دادم، خیلی به کار سرعت داد. باز هم کارم یه ‌بخش محاسباتی داشت که به من می‌گفت که چه فاکتورهایی توی افزایش تولید مهمه. توی مرحله‌ی دومش باید این فاکتورها رو توی آزمایشگاه تست می‌کردیم. عواملی که تست کرده بودیم، خیلی بیشتر بود و خوشبختانه در نهایت تونستیم به یه افزایش تقریبا دو برابری توی تولید برسیم . این بخش اول رساله‌ام بود. برای قسمت دوم سعی کردم مدل اولیه‌ای که داشتیم رو باز هم بهبود ببخشم و به‌روزترش کنم. این هم شد مقاله‌ی دومم. این خلاصه‌ی کار دکترای من بود.

ExperiMental: آیا در نهایت از این مدل توی صنعت استفاده شد؟

دکتر فولادیها: آره. این آزمایشگاهی که مدل اولیه رو ازشون گرفتیم، یه چند وقتی بود که ساخته بودنش ولی هنوز منتشرش نکرده بودند. اون زمان ما توی مرحله اول نشون دادیم که اون مدل اولیه هم کاربردش رو داره. یعنی تقریباً دو سالی طول کشید تا من تونستم که اثبات کنم که این مدل، به صورت عملی صد درصد کاراست ولی خب توی این دو سال مدل نیاز داشت که به روز بشه و یه سری ویژگی‌های جدید بهش اضافه بشه. این هم به عنوان خاتمه‌ی تزم مطرح کردم که این مدل قدیمی کاربرد اثبات شده‌ای داشت و ما این مدل رو برای استفاده‌های بیشتر به روز کردیم.

ExperiMental: خیلی جامع بود، ممنون. توی دوران تحقیقات دکتراتون با چه مشکلاتی مواجه شدید؟

دکتر فولادیها: بزرگ‌ترین مشکلی که وجود داشت، مشکل بودجه بود. بودجه‌ای که وزارت علوم به پروژه‌های دکترا می‌ده، در مقابل بودجه‌هایی که مثلا وزارت بهداشت به پروژه‌های دکترا اختصاص می‌ده، خیلی اندک و ناچیز و مسخره‌ست. خب حالا در مورد دکترای من با حسن نظری که دکتر مرعشی و دکتر وزیری داشتند، این بودجه تامین شد ولی به هر حال این کمبود وجود داشت. یعنی من اول می‌خواستم تست عملی تزم رو شروع کنم، توی ذهنم بود که دست‌کاری ژنتیکی رو به عنوان تست‌های کارایی مدلم انجام بدم ولی خب چون خیلی هزینه‌اش بالا می‌رفت و امکانات انجامش رو نداشتیم، رفتم سراغ طراحی خوراک‌های سلولی یا طراحی محیط کشت، چیزهایی که هزینه‌اش کمتر باشه.

یه چیز دیگه که اذیت‌کننده بود، شرط قبول دو تا مقاله بود. من کارهای عملی‌ام تموم شده بود ولی فقط دو سال منتظر بودم که مقاله‌هام قبول بشه. ضمن این که گاهی اوقات به بچه‌هایی که دکتراشون رو ایران موندند، دید خوبی وجود نداره این هم گاهی‌ اوقات اذیت می‌کنه. مثلا من خودم اصلا علاقه نداشتم که برم خارج و حتی اصلا اپلای نکردم، ولی خب همین که می‌بینی خیلی دید خوبی وجود نداره نسبت به این که تو ایران موندی یه جورهایی آدم رو اذیت می‌کنه. گاهی اوقات فکر می‌کنی کسایی که رفتند، واقعا نسبت به تو ترجیح داده می‌شند.

ولی بیش‌تر از همه همون موضوع بودجه است. اگه اون تامین باشه خیلی کمک می‌کنه که بچه‌ها با خیال راحت بتونند همین‌جا تزشون رو انجام بدن.

ExperiMental: یعنی بقیه‌ی بودجه رو باید از جیب خودتون می‌دادین؟

دکتر فولادیها: نه، خودمون که نمی‌دیم. اون زمان دکتر مرعشی تونستن از گرنت‌هایی که از کل دانشگاه بهش داده می‌شد، هزینه‌مون رو تامین کنن. ولی زمان ما دانشگاه برای هر دانشجو به استاد حدود یه تومن می‌داد که مختص تزش باشه. حالا دکتر تونسته بودن از جا‌های دیگه و با مقاله‌هایی که داره و گرنت‌هایی که به دانشجو‌های جوان می‌دن و جاهای دیگه، هزینه کار رو برای پروژه من تامین بکنه ولی به هر حال دستشم اونقدر باز نبود. دیگه می‌دونید کارهای بیوتک پزشکی مخصوصاً اگه شما بخواین سمت ایمونولوژی برین که خیلی نمونه‌ها و تست‌های گرونی داره، واقعاً این بودجه‌ها و رقم‌ها در مقابلش شوخی می‌شه. مثلا تز من تقریبا می‌شه گفت با بیست، سی تومن تونستیم جمعش کنیم؛ ولی اگر شما بخواید سمت کارهای دستگاهی ژنتیک برید، واقعاً بودجه‌هاش خیلی بیشتر و سرسام‌آورتر می‌شه. بچه‌ها اکثرا سمت اساتید علوم پزشکی می‌رن که بتونند از گرنت‌های اون‌ها استفاده کنند.

حالا امیدوارم در آینده، حداقل برای بچه‌های دکترا پیوسته این موضوع حل بشه.

ExperiMental: حالا برای افرادی که الان دارند دکتری می‌خونند یا می‌خواند وارد مرحله دکترا بشند چه توصیه‌ای دارین؟

دکتر فولادیها: برای بچه‌هایی که مرحله‌ی سومشون رو توی ایران موندند، توصیه‌ام به طور کلی اینه که در انتخاب استاد و آزمایشگاهی توش فعالیت می‌کنند، خیلی دقت کنند. خیلی در شکل‌گیری نگاه آدم تاثیر داره. مثلا دکتر وزیری آدمی بود که هم دید علمی داشت و در عین حال دید صنعتی هم داشت. این خیلی به من کمک کرد و واقعاً دیدگاهم ر‌و شکل داد که متوجه باشم که مثلا توی صنعت چه نیازهایی هست و روی چه بخش‌هایی‌اش بیش‌تر داره کار می‌شه.

توصیه‌ام به بچه‌های دکترا اینه که باز هم به آینده‌اشون نگاه کنند و ببینند که می‌خوان هیئت علمی بشند یا مثلا می‌خوان توی صنعت ادامه بدن. هر کدوم ملزومات خودش رو داره و باید استاد و آزمایشگاهی رو انتخاب کنند که برای آینده‌شون کمکشون کنه. یه توصیه دیگه‌ام هم اینه که حتما اگر می‌تونند در همایش‌های خارجی شرکت کنند و حتما از فرصت مطالعاتی‌شون استفاده کنند. این هم خیلی بهشون دید می‌ده. به هر حال ما باید سعی کنیم که ارتباطاتمون رو با جامعه‌ی جهانی بیش‌تر کنیم. هرجوری که شده حتماً از فرصت مطالعاتی‌شون استفاده کنند. البته بهتره جوری انتخاب بکنند که مفید باشه براشون. گاهی می‌بینیم که خیلی از بچه‌ها هم که برای فرصت مطالعاتی می‌رند، هم‌سو با تزشون نیست و فقط می‌رن که رفته باشند. ولی بهتره که از اول برنامه‌ی آینده‌شون مشخص باشه و در کنار اون بتونند از اون فرصت مطالعاتی اندکی هم که بهشون داده می‌شه، نهایت استفاده رو بکنند و بتونند برای خودشون ارتباطاتی شکل بدن، چون این در آینده خیلی می‌تونه بهشون کمک بکنه.

ExperiMental: شما خودتون از فرصت مطالعاتی‌تون استفاده کردین؟

دکتر فولادیها: راستش من از یه دانشگاه فنلاندی و یه دانشگاه سوئدی پذیرش گرفتم و برای سوئد اقدام ویزا کردم ولی متاسفانه ویزا بهم داده نشد.

ExperiMental: کلا این مشکل ویزا، خیلی مشکل شایعیه. برای خیلی‌ها انگار این اتفاق افتاده.

دکتر فولادیها: آره، من هم خیلی زیاد دیدم. بعد بدیش هم اینه که خب خیلی شانسیه دیگه. مثلا همه می‌گفتند سوئد خیلی راحت پذیرش می‌ده و مطمئن باش. ولی حالا برای من این اتفاق افتاد که تقریباً شش هفت ماه بدون هیچ نتیجه‌ای معطلم کردند و در آخر اون گرنت دانشگاه هم یک جورهایی سوخت. چون باید تا آخر ترم شش از کشور خارج می‌شدیم. ولی توصیه‌ام اینه که بچه‌ها حتماً ارتباطشون رو با دنیای خارج از ایران داشته باشند. حالا خدا رو شکر من تونستم با استادی که توی دانشگاه کالیفرنیا بود، ارتباط داشته باشم و مخصوصا توی مقاله‌ی دومم خیلی کمکم کردند. به هر حال توی اکثر زمینه‌های تکنولوژی هر اتفاقی می‌افته، اون طرف میفته و ما دنباله‌روی اون‌ها هستیم. بنابراین اگه می‌خوان توی ایران پیشرفت کنند، باید برن دنبال سرچشمه که هم بهشون دید بده و هم ایده بده.

ExperiMental: شما یک جا هم اشاره کردین که دوست نداشتین برین خارج. به طور کلی دلایلتون چی بود و آیا الان از این که ایران موندین، راضی هستین؟

دکتر فولادیها: من دلایلم بیشتر شخصی بود. به این معنا که خب دلم نمی‌اومد که برم. به هر حال احساس می‌کردم که من سال‌های متمادی از این آموزش رایگان کشور استفاده کردم. حالا بحث خانواده هم بود که من اصلا اپلای هم نکردم. ولی الان شاید اگر برگردم، حتما اپلای می‌کنم. چون که فکر می‌کنم اگه آدم می‌خواد به کشورش هم کمک بکنه، شاید بهتر باشه که برای دکترا بره و بتونه با ایده‌های جدید و نو برگرده.

وقتی به اون سختی‌های  که ما در زمینه‌ی بودجه کشیدیم فک میکنم، یه ذره پشیمون می‌شم که برای دکترا ایران موندم. ولی خب هر چیزی یه سری خوبی‌هایی و یه سری بدی‌ها داره. خب اینجا من پیش خانواده‌ام بودم، توی کشور خودم بودم و تونستم با اساتید ایرانی کار بکنم و ببینم توی صنعت ایران چه خبره. جفتش یه سری مزایا و معایبی داشت. نمی‌شه گفت الان خیلی ناراضی‌ام. ولی دیدی که توی جامعه وجود داره نسبت به این که تو بیوتکنولوژی خوندی، چرا نرفتی از ایران یا چرا اپلای نکردی؟ یه به خاطر اون دید منفی، یه ذره آدم ناراحت می‌شه.

جفتش خیلی تصمیم شخصی‌ایه و نمی‌شه به کسی پیشنهاد کنیم که تو برو یا نرو، چون خیلی به روحیات طرف بستگی داره. ولی قطعا از لحاظ علمی، خیلی خوبه رفتن و این که با ایده‌های جدید بتونی برگردی، خیلی مفیده.

ExperiMental: و خب دوست داشتین که قبل از ارشد و بعد از لیسانس برید یا ارشد بگیرین و بعدش برید؟ از این لحاظ تمایزی حس می‌کنین؟

دکتر فولادیها: شاید اگر بعد از لیسانس بری یه ذره دستت برای تغییر حیطه‌ی علمی‌ات بازتر باشه. یعنی بری اونجا می‌تونی به راحتی جنبه‌های مختلف رو ببینی و حالا بستگی به دوره‌ای که توش هستی، شاید یه ذره دستت تو انتخاب بازتر باشه. ولی من خودم اگر باشم توصیه می‌کنم که طرف ارشدش رو این‌جا بگیره و یه دیدی نسبت به اساتید و وضع حال مملکت پیدا کنه. که وقتی اون‌جا می‌ره نره روی یه چیزی کار کنه که خیلی پرت باشه. البته این رو برای آدمی می‌گم که بخواد برگرده ‌ها! اگه یه فردی، بخواد بره اون‌جا و برای زندگی‌ آینده‌اش هم همون‌جا بمونه، خب آره، فکر کنم اگر بتونه بعد لیسانسش بره، بهتره براش. ولی اگه کسی بخواد برگرده تو کشورش توصیه‌ی من حالا اینه که ارشدش رو اینجا بگیره و یه دیدی نسبت به داخل داشته باشه، بعد بره اون سمت. حالا شاید اون موقع مقاله هم داشته باشه و بتونه جا‌های خیلی بهتری دکتراش رو بگذرونه.

ExperiMental: حالا یه سوالی که برای من توی این روندی که شما توضیح دادین، پیش اومده اینه که شما گفتین که اول که وارد بیوتکنولوژی شدین، خیلی شیفته‌ی علم بودین و هنوز هم خیلی به علم علاقه دارین ولی بعد روند کارتون دیگه رفت به سمت صنعت. حالا می‌خوام بدونم که این که توی ایران موندید باعث شد که به سمت صنعت حرکت کنید و نتونید برید سمت علم یا این که کلا سلایقتون تغییر کرد؟

دکتر فولادیها: جفتش فکر می‌کنم بود و خب اصلا یه جورهایی تفکیک‌ناپذیره دیگه. ولی این‌جوری نیست که صنعت از علم دور باشه. یعنی من خودم الان دارم توی صنعت کار می‌کنم ولی هر روز با مقاله‌های جدید در ارتباطم. یعنی این طوری نیست که تو رفتی سمت صنعت دیگه ارتباطت با ساینس قطع شد. اصلا این‌طوری نیست ولی یه سری رشته‌هایی هم هستند که خیلی علم محض هستند؛ یعنی کاربردشون رو هنوز پیدا نکردن توی جهان، چه برسه ایران. من راستش سعی کردم یه مقدار از اون‌ها صرف نظر کنم. دیگه چون اکثرا رشته‌هایی هستند که احتیاج به صرف بودجه‌های زیادی دارند و در نهایت چیزی که دستت رو می‌گیره صرفا یه مقاله است. یه ذره علاقه شخصی خودم این بود که برم سمت صنعت که بتونم واقعا فایده‌اش رو ببینم و صرفا کارم تبدیل به یک مقاله نشه. ولی خب خیلی از بچه‌ها بودن که هنوز هم ایران هستند و دارند کار می‌کنند و دکتراشون هم توی ایران گرفتند ولی علاقه‌شون به سمت همون مقاله و علم محضه. این هم باز یه مسئله‌ی شخصیه. من خودم شاید بخوام روی علاقه‌ی الانم اسم بذارم، می‌گم که یک جور بلوغ همون علاقه‌ی اولیه ست. یعنی همون علاقه به علمه که سعی کرده بقیه‌ی جنبه‌ها رو هم توی خودش داشته باشه.

ExperiMental: سوال بعدی ما اینه که همین الان چه فعالیت‌هایی رو دارین انجام می‌دین و روی چه پروژه‌هایی تمرکز دارین؟

دکتر فولادیها: الان که در یک شرکتی هستم که تحت مدیریت دکتر دستغیب و دکتر اسد داریم روی تولید نوترکیب‌های یک سری آنزیم کار می‌کنیم. محل انجام پروژه‌مون هم شرکت بیوسان فارمد هست.در عین حال دوست دارم که اگر فرصت پسادکترا پیدا شد، به تحقیقات پسادکترا بپردازم. بیش‌تر وقتم روی این دو تاست.

ExperiMental: شما به نظرتون علم باید چقدر تاثیر مستقیم داشته باشه توی جامعه و مثلا اون مقاله‌های علم محض که می‌گید در مقابل صنعت چه قدر ارزش دارند؟ اصلا قابل مقایسه هستند یا نه؟

دکتر فولادیها: یه ذره این جامعه‌ای که داریم در موردش صحبت می‌کنیم مهمه که مقتضیاتش، ویژگی‌هاش، مردمش، سطح زندگیشون و این‌ها چه شکلی باشه. نمی‌شه چشم بسته گفت. ولی به صورت کلی اون مقاله‌ها و علم محض حتما باید باشند. یعنی جزء ملزوماته که ما براساس اون بتونیم صنعت رو شکل بدیم و روش کار کنیم. یعنی اون باید باشه به هرحال.

ولی در کنار این بحث‌ها یه انتخاب هست که تو براساس شرایط جامعه‌ات تصمیم بگیری که بری به علم جهانی بیافزایی یا این که نه، بیای سعی کنی که توی رده‌ی پایین‌تر از محصولات علمی که تا الان تولید شده، ببینی چی به درد جامعه‌ات می‌خوره. این یه ذره برمی‌گرده به انتخاب خودت و این که جامعه‌ات رو بشناسی و ببینی که حالا توی این مقطع کدومش مهم‌تره. من به نظر خودم اومد که شاید این برقرار کردن ارتباط بین علم موجود و چیزی که به درد جامعه بخوره مهم تر باشه. ممکنه یکی بگه من اصلا محصول برام مهم نیست و دوست دارم به علم جهانی کمک کنم. علاقه شخص مهمه.

ExperiMental: الان شما دقیقاً کارتون به همین برقراری رابطه بین علم و صنعت برمی‌گرده؟

دکتر فولادیها: نه. در واقع کار الان من، صرفا صنعته. در واقع این چیزیه که علمش خیلی وقته توی جهان تولید شده و ما داریم ازش استفاده می‌کنیم.

ولی خب توی همین استفاده هم باز خیلی چیزهای جدیدی پیش میاد که لازم میشه بریم مقاله بخونیم و یه سری چیزها رو توی آزمایشگاه بررسی کنیم. چه بسا بتونی یک علمی هم این وسط تولید کنی. در مورد خود من، بخش اعظم کاری که الان دارم انجام می‌دم، کار صنعتی و استفاده از علم‌های قبلی و تجربه‌های دیگرانه.

ExperiMental: توی این مسیری که اومدید از کودکیتون تا الان چه فردی بوده که توی زندگیتون خیلی براتون الهام‌بخش بوده؟

دکتر فولادیها: سوال سختیه. نمی‌شه گفت که یه آدم بوده که همه جنبه‌هاش رو دوست داشتم. مثلاً توی زمینه کار و کوشش علمی خود دکتر مرعشی و دکتر وزیری رو خیلی می‌پسندیدم و یه جورهایی توی جنبه‌ی کاری، الگوم بودن. همینطور اخلاق علمی دکتر دستغیب رو که الان دارم باهاشون کار می‌کنم رو خیلی می‌پسندم. یا مثلا پشتکار و پیگیری‌ای که یکی از دوست‌هام داره رو خیلی دوست دارم.

ExperiMental: چه خصوصیت خاصی هست که شما رو تحت تاثیر قرار می‌ده؟

دکتر فولادیها: کلا آدم‌هایی که علاقه به علم دارن، خیلی برای من جذابند. خود دکتر مرعشی، اینطوری هستن، یعنی این که خیلی به روزند و خبرهای علمی رو جستجو می‌کنند.

آدم‌هایی که خیلی امیدوار و در واقع با پشتکار زیاد سعی می‌کنند، اهدافشون رو جدی بگیرند هم خیلی برای من جذابند. من خودم شاید خیلی آدمی نیستم که برای رسیدن به یه هدف خاص خیلی پا فشاری بکنم و به قول معروف زمین رو به آسمون بدوزم تا به هدفم برسم. به خاطر همین هم آدم‌هایی که اینطوری‌ند خیلی برام جذابند.

ExperiMental: خیلی ممنون ازتون. ما سوال‌هامون تموم شد ولی اگر خودتون حرف خاصی دارین که دوست دارین بزنین ما استقبال می‌کنیم. :)

دکتر فولادیها: نه ممنون. امیدوارم که گزافه‌گویی و پرحرفی نکرده باشم. حرف‌هام به درد بخور باشه. شما هم ان‌شاءالله موفق باشید و بتونید دوره‌ی دکترا پیوسته رو پربارتر و بهتر و راحت‌تر تکمیلش کنید و به تعالی برسونید.

ExperiMental: خیلی ممنون. صحبت‌هاتون برای ما که خیلی مفید بود. امیدوارم برای مخاطبینمون هم کمککننده باشه.

Post a Comment

0 Comments