دکتر ژاله حسینی، در سال 88 و دورهی دهم وارد گروه دکتری پیوسته بیوتکنولوژی دانشگاه تهران شدند و پس از پایان دورهی ارشدشان در گرایش بیوتکنولوژی مولکولی، برای رشتهی مهندسی شیمی دانشگاه EPFL پذیرفته و راهی سوئیس شدند. هماکنون ایشان به عنوان محقق پسادکتری حوزهی زیستشناسی محاسباتی در دانشگاه کمبریج در حال فعالیت هستند. گروه ExperiMental در پنجمین مصاحبهاش، به مسیر زندگی ایشان از دوران دبیرستان تا پسادکتری پرداخته است.
ExperiMental:
ما از حدود دبیرستان شروع میکنیم، چون احتمالاً برای بچههایی که برای انتخاب
رشته نیاز دارن بدونند بیوتک دقیقاً چیه، میتونه مفید باشه. به نظرتون توی
دبیرستان چه کارهایی کردین که به نظرتون توی وضعیت الانتون تاثیر داشته؟ چه کارهایی
دوست داشتین میکردین؟ به نظرتون به طور کلی دبیرستان بیشتر محیط چه کاریه؟
دکتر حسینی: خب من دبیرستان رشتهام ریاضی بود و اون
موقع غیر از خوندن معمولی درسها، خیلی کارهای فوق برنامهی دیگه هم انجام میدادم؛
مثلاً کارهای ورزشی و اینطور کارها. ولی به نظرم یکی از کارهایی که اگه الان برمیگشتم
عقب توی دبیرستان انجام میدادم، این بود که یکی از المپیادهای علمی رو به صورت
خیلی جدی دنبال میکردم. چون خب بسترش هم برقرار بود ولی من بیشتر توی این فاز
بودم که وقت بذارم همهی درسها رو بخونم، نه این که روی یه چیز خاص فوکوس کنم.
ولی خب الان حسم اینه که مثلاً اونطوری خیلی بهتر بود. به خاطر این که میدیدم
بچه های المپیادی که اومدن رشته ی بیوتک میشه گفت عمدتاً (البته استثنا هم داره)
نسبت به بچه هایی که مسیر عادی کنکور رو طی کردند، نسبتاً موفقتر هستند. ولی غیر
از اون حالا به نظرم همون مسیر کنکور هم جواب داد. همین که وقت بذاری روی درس های
مختلفی که داری -مخصوصاً اگه برای بیوتک میخوای بیای، ریاضی و زیست و شیمی- شاید
بیشتر تاثیر داشته باشه. خب کلاً راهیه که میشه به راحتی طی کرد. باز اگه سوال
خاصتری دارید بپرسید.
ExperiMental:
ممنون، فکر کنم همینقدر کافیه و در ادامه چه چیزی باعث شد بیوتک رو انتخاب
کنید؟ و الان این تصمیمتون رو چطوری ارزیابی میکنید؟
دکتر حسینی: دربارهی من تقریباً میشه گفت از همون
اولی که انتخاب رشتهی دبیرستانم رو کردم، با بیوتک آشنا بودم. همون موقع رفتم
ریاضی؛ ولی نه به این دلیل که از زیست و درسهای زیستی بدم بیاد. صرفاً ریاضی رو
بیشتر دوست داشتم ولی زیست رو هم کاملاً علاقهمند بودم و این که اون موقع فهمیدم
یه رشتهای وجود داره که میتونه همهی اینها رو ترکیب کنه، خیلی به نظرم جذاب
بود. اصلاً از همون موقع هم به همین هدف بیوتک رفتم و کنکور هم سعی کردم رتبه خوبی
بیارم که این هدف حتماً به نتیجه برسه. نزدیکهای انتخاب رشته که سرچ میکردم، بیشتر
این بحثهای رنگهای مختلف بیوتکنولوژی (سبز و قرمز و این ها) مطرح بود. به طور
خاص اون موقع بیوتکنولوژی پزشکی خیلی برام جذاب بود؛ چون تو پزشک نیستی که مستقیماً
با بیمار طرف باشی که خب روحیات خاص خودش رو میخواد. به خاطر همین ارتباطش با
بیمار، شاید هرکسی نتونه بره اون سمت ولی در عین حال میشه تحقیقاتت در این راستا
باشه که یه کارهایی کنی که به بیمارها کمک کنه. اون موقع این به نظرم خیلی جذاب
بود و دلیل انتخابم هم بیشتر همین بود.
الان هم واقعاً راضیام یعنی واقعا فکر نمیکنم هیچ رشتهای
بود که واسه یه کسی با علایقی مثل علایق من، بتونه همهی اینها رو توش داشته
باشه. به خاطر همین من الان راضیام و اگه برمیگشتم عقب احتمالاً باز هم همین
انتخاب رو میکردم.
ExperiMental:
در ادامه توی دوران کارشناسی، به طور کلی از اون دوران چه در زمینهی درسی و چه
زمینههای دیگه چه تجاربی داشتید که فکر میکنید توی الانتون تاثیر داشته؟
دکتر حسینی: خب کارهایی که من کردم دو دسته میشه: یکی
این که واحد میگذروندی و درسهایی رو که داری، سعی کنی که خوب پاس کنی و یکی دیگه
پروژههای جانبیای که میشه توی دوران کارشناسی انجام داد که من مثلا تجربهی چند
تا پروژه خیلی کوچک رو که در حد تابستون انجام دادن بود، داشتم؛ هم کارهای
آزمایشگاهی هم کار محاسباتی. و در واقع همین تجربهها هم باعث شد که مسیر بعدیام
که میخوام توی ارشد و دکتری اینا چیکار بکنم، مشخص بشه. همین تجربههای انجام
دادن پروژههای کوچک به نظرم خیلی خوبه ولی در عین حال به نظرم مهمترین چیز برای
دانشجوی کارشناسی اینه که روی اون درس پایهای که داره میخونه، خیلی مسلط بشه؛ که
البته حالا بیشترش درسهای زیستشناسیه، ولی خب درسهای دیگه هم هست، مثل درسهای
کامپیوتری و ریاضی و چیزهای دیگه.
ExperiMental:
یعنی کلاً اگه بخواید برای بچه های کارشناسی توصیهای داشته باشید، همینه که
درسهای پایه رو بخونند؟ یا چیز دیگهای هم هست؟
دکتر حسینی: آره. مهمترین توصیهام اینه که درسهای پایه
رو خوب بخونند. چون خب صرف پاس شدن اونقدر احتمالا کاری نداره. شب امتحان هم یه
مرور بکنی انجام میشه. ولی اینکه تو واقعا به درسهای پایه مسلط باشی، توی همهی
مراحل بعدی کمک میکنه. حالا خب قطعاً آدمها گرایش های مختلف میرن و لزوماً به
همه ی اون چیزی که خوندن نیاز ندارن؛ ولی اکثر این گرایشهای بیوتکنولوژی هم خودش
شامل چند تا چیز مختلف میشه و این که تو بتونی کاملاً روی اون مباحث مسلط باشی، برای
پروژههایی که بعدا انجام میدی واقعا کمک میکنه تا بتونی خیلی مستدلتر پروژه رو
طراحی کنی. اینها همه برمیگرده به این که پایهی قویتری داشته باشی. یعنی من میخوام بگم که اگه انتخاب
بین اینه که من وقت بذارم درسهام رو خیلی خوب بخونم یا این که وقت بذارم پروژه
انجام بدم، به نظرم اولویت با اولیه ولی خب خیلی خوبه که آدم بتونه وقتش رو یه
جوری مدیریت کنه که در عین این که پایهاش رو داره قوی میکنه، بتونه چند تا
تجربهی پروژهای کوچک هم داشته باشه که یه ذره توی مسیر بعدا کمکش کنه.
ExperiMental:
خیلی ممنون. خیلی راهگشا بود توصیههاتون.
گرایش ارشدتون رو بر چه اساس انتخاب کردید؟ و کلا ارشد چهطوری
بود؟ موضوع تزتون رو اگه میشه برای ما به زبون ساده کمی توضیح بدید.
دکتر حسینی: همونطور که گفتم من در دوران کارشناسی چند
تا تجربهی انجام پروژههای کوچک داشتم که یکی از این پروژهها، یه کار محاسباتی
بود. که حالا میشه گفت مهمترین دلیلش علاقهی بیشترم به این مبحث و کارهای زیستشناسی
محاسباتی بود. خب البته شاید یه دلیل این که علاقهام بیشتر بود هم این بود که بکگراند
و رویکردم بیشتر ریاضی بود و توی این نسبت به کار های دیگه خیلی هم بهتر بودم.
یعنی هر دو این دلایل که هم علاقه داشتم و هم این که نسبتاً توی این زمینه توانمندتر
بودم، باعث شد که گرایش ارشدم رو بیوتکنولوژی مولکولی انتخاب کنم. ریزترش رو اگه
بخواید روی مدلسازی شبکههای متابولیک کار میکردم و باز هم ریزترش این بود که
شبکههای متابولیکی برای موجودات مختلف و ارگانیسمهای مختلف ساخته میشن و ازشون مثلا
برای کارهای مهندسی متابولیک استفادههای مختلفی میشه. ولی اینها هیچکدوم کامل
نیستند و هرچی این شبکههای متابولیکی کیفیت بهتری داشته باشن، استفادهای که
بعدا قراره ازشون بشه هم قاعدتاً استفادهی مفیدتر و دقیقتری خواهد بود. کاری که
من کردم این بود که بیام یه روشی رو ابداع کنم که بتونه با استفاده از دیتای بیان
ژن، کیفیت این شبکههای متابولیکی رو بهبود ببخشه.
ExperiMental:
خیلی ممنون. و کلاً چه توصیهای دارید برای کسایی که توی مقطع کارشناسی ارشد
هستند؟
دکتر حسینی: برای کارشناسی ارشد شاید مهمترین توصیه ای
که بتونم بکنم اینه که ارشد یه زمان خیلی خوبیه که آدم بتونه تکنیکهای مختلف رو
یاد بگیره. خب هم حجم واحدهایی که برمیدارید نسبت به کارشناسی کمتره. از اون طرف
هم خب از کسی که ارشده نسبت به کسی که PhD هست، خیلی انتظار پروژهی سنگینی ندارن.
برای همین اون دوران ارشد خیلی زمان خوبیه که توی هر فیلدی که انتخاب کردی بتونی
تکنیکهای مختلفش رو یاد بگیری و تا جایی که میتونی این رو گسترش بدی تا بعدا تو
دورانPhD راحتتر و موفقتر باشی. ولی از اون طرف به نظرم
این که آدم روی کانسپتها هم دقیق بشه خیلی مهمه. منظورم اینه که مثلاً صرفاً
دنبال این نباشه که فقط پروتکلی رو که وجود داره، انجام بده؛ بگه خب یه نتیجهای
هم میگیرم. خوبه که هرکاری که داری انجام میدی، بدونی چرا داری انجام میدی و
حالا کجاش رو میشه تغییر داد که بهتر بشه. این که حداقل این مدل فکر کردن رو یواشیواش
آدم بتونه یاد بگیره، بعداً هم تو دوران PhD هم تو بعد از PhD خیلی میتونه کمک کنه. به نظرم دوران ارشد جاییه که
آدم میتونه این مدل فکر کردن رو شروع کنه و فقط دنبال این نباشه که یه کاری رو
انجام بده. منظورم اینه که کیفیت کار مهم باشه دیگه. من میدونم بعضی بچهها به
مسائل مالیاش هم فکر میکنند و میگن حالا اگه یه شرکتی پول میده، بریم اونجا
کار کنیم. به نظرم این واقعاً خوب نیست چون دوران ارشد جاییه که تو داری مهارتهای
پروژه انجام دادنت رو میسازی و خیلی خوبه که این کار رو به صورت علمی انجام بدی.
برای همین آره، توصیهام اینه که هم تکنیکهای مختلف و هم درست فکر کردن و درست
طراحی کردن پروژه رو سعی کنن شروع کنند و یاد بگیرن.
ExperiMental:
بله، درسته.
اگر اشتباه نکنم شما برای دکتری به دانشگاه EPFL
رفتید ولی برای ارشد و کارشناسی که توی ایران بودید، عملکرد گروه به
نظرتون چطور بود؟ و چه تجاربی از این بابت داشتید؟
دکتر حسینی: به نظرم توی همین چند سالی هم که ایران
بودم، کاملاً بهبودش محسوس بود. چون که خب ما اون موقعی که شروع کردیم مثلاً پیش
میاومد که خودمون باید میرفتیم با استادها صحبت میکردیم که بیاد به ما درس بده.
به طوری کلی مسائل آموزشی خیلی بینظمتر از الان بود ولی هرچی که ما رو به آخرتر
توی دوران ارشد میاومدیم، همهی اینها خیلی بهبود پیدا کرده بود. به نظرم الان
دانشجوها به لحاظ آموزشی حداقل دیگه دغدغههای این رو که واحدها درست برگزار بشه،
ندارن و از این لحاظ خیلی بهتر شده. خب وضعیت الان دقیقش رو
نمیدونم ولی فکر کنم که از لحاظ این که آزمایشگاهها امکانات خوب داشته باشند و
بچهها راحت بتونند پروژههایی که میخوان انجام بدن، هنوز راه درازی وجود داره.
به نظرم اینجا، جاییه که کاملاً جای بهبود داره و باید بیشتر روش کار بشه.
ExperiMental:
ممنون؛ در ادامه چه تجاربی در دکترا داشتید و باز هم اگه میشه رسالهتون رو خیلی
مقدماتی و ساده توضیح بدین.
دکتر حسینی: دکترا هم من زمینهی کاریام کلیتش همون
بود؛ یعنی باز هم مدلسازی شبکههای متابولیک بود؛ بخوام به صورت خلاصه توضیح بدم،
یه پروژهی خاص نبود؛ چندین پروژه به صورت موازی بود. حالا میشه توی دو تا بخش
مختلف توضیحش داد؛ یه بخشش Method development بود برای
آنالیز این شبکههای متابولیکی، که حالا بیاییم مثلاً متدهایی رو که وجود داره،
تغییر بدیم برای انجام دادن یه هدف خاص یا این که یه سری متد رو از نو develop
کنیم برای انجام دادن یه آنالیز خاص روی شبکههای متابولیکی.
بخش دیگهاش این بود که از شبکههای متابولیکی که همین الان
هم Reconstruct
شدن، بیاییم استفاده کنیم برای اهداف مختلف؛ مثلاً برای جواب دادن به سوالهای
زیستی مختلف. مثلاً یکی از سوالهایی که جواب داده شد این بود که یه باکتری وجود
داشت که روش داشتن کار میکردند و این توانایی Reduction یا کاهش آهن رو
داشت، ولی مکانیسم این رو اصلاً نمیدونستند که ما با استفاده از شبکههای
متابولیکی سعی کردیم تا حدودی به این سوال جواب بدیم که حالا این آهن که داره Reduce
میشه و فایدههای خودش رو داره، مکانیسمش چهجوری هست و یه پروژهی دیگه هم این
بود که پشهی مالاریا که حالا میاد یه سری بیماری ایجاد میکنه و اینها، اون
انگلی که این بیماری رو ایجاد میکنه یه فاز نهفتگی داره که خیلی اطلاعات کمی توی
این فاز ازش در دسترسه، ما باز با استفاده از شبکههای متابولیکی اومدیم بررسی
کردیم که Objective function
یا هدف زیستی سلول توی اون فاز چیه و چهجوری ما میتونیم وقتی انگل توی این فازه،
مورد هدف قرارش بدیم، چون بقیهی داروهایی که هستند مال فاز اکتیوش هستند، ولی یه
بخش عمدهی زندگیش رو ممکنه توی اون فاز بگذرونه و خوبه که برای اون فاز هم دارو
وجود داشته باشه و خب ما اومدیم بررسی کردیم که کجاهای سلول رو میتونیم دستکاری
بکنیم که اون فاز هم مورد هدف قرار داده بشه.
ExperiMental:
آیا توصیهی خاصی هست که برای افراد مشغول در مقطع دکترا داشته باشید؟
دکتر حسینی: در مقطع دکترا به نظرم یکی از مهمترین
کارهایی که باید انجام بشه، up to date موندنه. چون خب تقریباً همهی زمینههای
علمی داره هر روز پیشرفت میکنه، هر روز مقالههای جدید میاد و خب خیلی مهمه که یه
دانشجوی دکترا اطلاعاتش در فیلد خودش کاملاً up to date باشه و بدونه
که چه تکنیک جدیدی develop شده، چه سوال جدیدی جواب داده شده؛ این خیلی مهمه. چیز دیگهای که
به ذهنم میرسه اینه که قبل از انتخاب پروژهی دکترا، قبل از شروع، تحقیق کافی
انجام بشه چون تقریباً مهمترین استیج زندگی آدمه که تعیینکنندهی مسیر بعدیشه.
حالا قطعاً هزار تا راه وجود داره، آدم مثلاً توی دکتراش هم
موفق نبود یا دوست نداشت، کاملاً همچنان راه بازه که مسیر رو عوض کنه ولی به هر
حال سختیهای خودش رو داره دیگه و اگه قبلش تحقیق کافی انجام بشه که آدم مطمئن
باشه پروژهای که داره انجام میده، دوست داره، خیلی مهم میشه که گروهی که داری
باهاش کار میکنی، دوست داری چون قراره چهار سال و حتی بیشتر اونجا بگذره و خیلی
مهمه که با تحقیق کافی پروژهای که داری انجام میدی، انتخاب بکنی. آره، این دو تا
توصیهایه که به ذهن من میرسه.
ExperiMental:
و چی شد که مهاجرت کردین؟ و این که چه حسی دارین و این تصمیمتون رو چطوری
ارزیابی میکنید؟
دکتر حسینی: چرا که خب فکر کنم مهمترین دلیلش تقریباً
واسه همه اینه که آدم بتونه در سطح جهانی اون ریسرچی که داره انجام میده، پیش
ببره، مثلاً ببینه که توی این فیلد جاهای مختلف دنیا داره چه کارهایی انجام میشه و
بتونه در همون سطح کارهاش رو انجام بده و من خودم خیلی دوست داشتم که این کار رو
بکنم و مثلاً با یکی از استادهای خیلی خوبی که توی فیلدمون وجود داشت، تونستم صحبت
کنم و کارهام رو انجام بدم و یه دلیل دیگهای که خودم داشتم این بود که آپشنهام
رو باز نگه دارم، چون خب دکترا رو
ایران انجام دادن و بعدش تصمیم گرفتنِ این که بعد دکترا میخوام برم، به
نظرم کار سختتریه تا این که دکترات رو خارج انجام بدی و بعد حالا اگه تصمیم گرفتی
برگردی احتمالاً راحتتری با دکترای خارج برگردی ایران تا این که بخوای با دکترای
ایران بری خارج و این دلیلی بود که من داشتم. و من راضیام از تصمیمم واقعاً؛ خیلی
تجربههای خوبی داشتم هم به لحاظ علمی، هم به لحاظ اجتماعی و آشنا شدن با فرهنگهای
مختلف و راضیام از انتخابی که کردم و اگه برمیگشتم باز تصمیم میگرفتم برای
دکترا بیام خارج از کشور.
ExperiMental:
بعد از دکترا چه تجربیاتی داشتین؟
دکتر حسینی: من خیلی تازگی دکترام تموم شده در واقع،
آخرین مرحلهاش همین دسامبر گذشته بود و post docای که من شروع کردم دانشگاه کمبریج، حدود یک
ماه و نیمه که الان شروع کردم و خیلی تجربهام جدیده. ولی کاری که دارم میکنم،
کلیت مسیر و general field
همون computational biology
ولی من الان توی شاخهی دیگهای هستم که single cell RNA sequencing است و کارهای
بیوانفورماتیکیه که برای آنالیز این دیتاها انجام میشه ولی خب میگم خیلی تازه
است و هنوز دارم مراحل خیلی اولیهی کار رو میگذرونم.
ExperiMental:
ممنون. کلاً برای افرادی که علاقهمندند به فیلد بیوانفورماتیک، چه چیزهایی
توصیه میکنید؟ آیا مثلاً کتاب یا کورس خاصی هست که به نظرتون چه توی زمینهی شبکههای
متابولیک یا به صورت کلی بیوانفورماتیک کمککننده باشه؟
دکتر حسینی: فکر کنم اولین چیزی که توصیه میکنم اگه
کسی علاقه داره، اینه که حتماً یه زبون برنامهنویسی رو با تسلط خوبی یاد بگیره، حالا
ما یه واحدی توی بیوتک داریم که برنامهنویسی یاد میده ولی خیلی بیسیکه؛ من خودم
توی ارشد یه واحد برنامهنویسی C++ با گروه علوم کامپیوتر دانشکده علوم برداشتم
که خیلی خوب بود و راضی بودم؛ حالا تنها کورس موجود نیست ولی کلاً توصیهم اینه که
این استپ رو باید بسازه اول؛ کسی که میخواد بیاد به این سمت خوبه که برنامهنویسی
بلد باشه تا حد خوبی. حالا به طور خاصتر برای شبکههای متابولیکی کتاب خیلی زیاده
من میتونم بگم بهتون. Metabolic Network Reconstruction and Modeling یه کتاب خیلی
خوبیه و Optimization Methods in
Metabolic Networks هم باز کتاب خوبیه که برای کسی که میخواد
شروع کنه و مثلاً بیسیکها رو یاد بگیره، به نظرم اینها کمککننده هستند.
ExperiMental:
خیلی ممنون. و در مورد پستدکترایی که گفتید، آیا سوال خاصی هست که دنبالش
هستید؟ یعنی یک موضوع مشخصی هست که براش دنبال جواب باشید؟
دکتر حسینی: آره، کاری که قراره انجام بدیم و من تازه
شروعش کردم اینه که حالا باز چند تا پروژۀ مختلفه ولی کلیت کار اینه که دیتای Single cell RNA
sequencing وجود داره برای سلولهای ایمنی حالا یا B cell یا T cell
برای چند تا بیماری خاص که حالا اینجا روش داره کار انجام میشه، از جمله یک سری
بیماریهای خودایمنی مثل لوپوس و هدف کلی اینه که بیاییم ببینیم در سطح اون RNA چه تغییراتی
هست که باعث میشه که یه آدم این بیماری رو بگیره و فرد سالم و بیمار چه تفاوتی میکنند
در سطح RNA. این سوال اصلی
که قراره جواب داده بشه که خب بعداً هدف اینه که از این اطلاعات استفاده بشه برای Drug targeting
و بحثهای دیگه.
ExperiMental:
منظورتون RNAهای non-coding هست؟ از نظر اپیژنتیکی بیشتر بررسی میشه؟
دکتر حسینی: نه نه اپیژنتیکی هم میتونه بررسی بشه
ولی اینجا بیشتر همون mRNA است.
ExperiMental:
ممنون. یک بخشی از سوالهامون که باز شخصیتر بودن و کاملاً قابل درکه که
نخواین جواب بدین. اولین سوال اینه که خب کلاً ما دوست داریم تصویر جامعی باشه از
شخصی که چنین مسیری رو پیموده. توی وقت خالیتون به چه کارهایی میپردازین؟ اصلاً وقت
خالی دارین به اون شکل؟
دکتر حسینی: آره، به نظر من این که آدم بتونه یه ذره
وقت خالی داشته باشه خیلی مهمه؛ چون این که تو دائم کار بکنی، به لحاظ روحیروانی
خیلی بلندمدت جواب نمیده، خوبه که آدم بتونه حتماً سرگرمی و تفریح داشته باشه در
کنار کارش. من خودم کارهای مختلفی میکنم هم کارهای حالا ورزشی بگیر مثل اسکی یا
والیبال، حالا در حد خیلی کمی پیانو زدن یا فیلم دیدن و کتاب خوندن هم که خب همیشه
هست جزو آپشنهایی که آدم در اوقات فراغتش انجام میده.
ExperiMental:
و یه بخش دیگهای که ما داشتیم این بود که تجربهی شما از تأثیر جنسیت چی بوده
توی مسیر علمی؟ اونقدر تأثیر نداشته یا نه واقعاً یه چیزایی دیدین؟
دکتر حسینی: حقیقتش به نظرم حداقل توی رشتهای که ما
خوندیم، حالا توی خارج که کشور که میشه گفت تأثیر نداشته، حتی توی ایران هم اینقدر
ترکیب و درصد جنسیت متعادل بود، من واقعاً هیچجا هیچ چیز منفی در مورد جنسیت
ندیدم و به نظرم توی ایران و توی رشتهی ما خیلی خوب بود در این زمینه و من چیز
منفی توی مسیر علمی در این مورد ندیدم هیچوقت.
ExperiMental:
خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید و به سوالهای ما پاسخ دادید. اگر صحبت دیگهای باقی
مونده که میخواین مطرحش کنید، بفرمایید.
دکتر حسینی: من هم خیلی ممنونم ازتون که مصاحبهتون رو
با من پیش بردید. امیدوارم که کمککننده بوده باشه و همگی موفق باشید.
0 Comments